می دانستم کار ده نمکی به «رسوایی» می کشد
پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۰۲ ق.ظ
جناب ده نمکی
باسلام
مطلبی که در زیر میخوانی اگر قرار بر برداشت عامیانه باشد هیچ نیست جز یک «خودزنی».
لکن میدانی و میدانم که افتخار فرزندان ارزشی نظام به این جمله است : ما برسر حفظ ارزشها عقد اخوت با هیچکس نبسته ایم.
شاید پس از خواندن این مطلب یکی از دو فراز احتمالی زیر در ذهنت متبادر شود :
1) باز هم کسی را فرستاده اند تا مرا بزند.
2) چرا چنین حرف حسابی را خصوصی به من نگفت و اگر صدقی در کلامش هست چرا از پرده برون انداخته است این کلام را.
اما بعد..
جان برادر!
من دو دهه است که فعالیت های شما رصد کرده و دغدغه تان را دارم.
از شلمچه و دوکوهه و جبهه گرفته تا یالثارات و ... همیشه شما را فردی ارزشی، دلسوز، پای کار و کف میدان و نسبتاً باهوش اما کمی «نازیرک» دانسته ام.
دوست من،
مسعود عزیز،
از زمان اولین اکران اخراجی های 1 تا پایان اکران اخراجی های 3 چندبار تلاش کردم در فرصتی متناسب گوش مبارک را گیر بیاورم و ناظر به شناخت چندساله ام از شما و منش سیاسی تان و وضعیت ورودتان به سینمای کشور، نکته ای خاص را برایت زمزمه کنم.
سخنانی که ممکن بود مسیر کنونی شما را ارتقاء بخشد.
سخنانی که ممکن بود از «رسوایی» ده نمکی پیشگیری کند.
نشد،
که اگر میشد به نفع دنیا و آخرت تان بود.
آقامسعود،
من کسی هستم که اخراجی های یک شما را پسندیدم.
از رفتار زشت علی شاه حاتمی (باشما) به شدت ناراحت و مکدر شدم.
هرجا نشستم ازاخراجی های شما(علیرغم اینکه انتقادات خودم را داشتم) دفاع کردم و کورکورانه نبود این دفاع.
بالاخره در برهوت و بیابان ارزشی سازان سینمای ایران ، پای یکی از بچه های جبهه به منطقه ی ممنوعه ی سینما باز شده و می بایست همین نعمت را نیز دو دستی چسبید.
پس از آن کوررنگی های داوران جشنواره فجر که رنگ و رخسار اخراجی های یک را به کلی ندیدند، بنده برای مظلومیت فیلم شما ناراحت شدم، لکن مواضع ناپخته ی جنابعالی دلم را لرزاند.
طوری که پیش خود گفتم : نکند این پسر هم مسیر را اشتباه برود؟ نکند توهم «زمان آگاهی» وی را به چاه «لحظه ناشناسی» بیاندازد.
مسعود عزیز،
باور کن،
با اخراجی های 2 آهی از حسرت کشیدم که «مسعود هم به سمت سقوط رفت».
اخراجی های 3 که بیرون آمد نیز همچنین و بالاخره این شد که کار ده نمکی به رسوایی کشید.
ده نمکی جان،
آنگاه که رسوایی ات را روی پرده دیدم، در میان خنده های تماشاچیان، من میگریستم.
میگریستم برای سقوط تو عزیز دل!
حرف بسیار است برادر،
حرف بسیار است و چشم و گوش نامحرمان در فضای اینترنت آماده بکار.
همینقدر بدان برادر :
وقتی شاهد رسوایی ات بودم و میگریستم بغل دستی ام گفت : همه میخندند و تو میگریی؟
گفتم : به رسوایی و سقوط ده نمکی میگریم و اینکه نازیرکی او تمامی ندارد.
گفت : چرا باید سقوط کرده باشد؟
گفتم : مسعود دهنمکی به کم فروشی افتاد... ویل للمطففین... او در حال تاوان دادن بابت کم فروشی به خون شهداست.
اصل حرفم در سینه میماند برادر.

اما تو را به خاک شلمچه قسم، اگر میخواهی از این چاه ویل خارج شوی یکی از این دو کار را انجام بده :
یا
عطای دوربین را به لقایش ببخش.
یا
از گیشه فاصله بگیر و فیلمت را بساز...از شریفی نیا فاصله بگیر و حرفت را بزن.
یادت باشدبرادر مسعود : شاه بیت حرف من، ناگفته ماند چون فضای عَلَن، مملو نامحرم است.
باسلام
مطلبی که در زیر میخوانی اگر قرار بر برداشت عامیانه باشد هیچ نیست جز یک «خودزنی».
لکن میدانی و میدانم که افتخار فرزندان ارزشی نظام به این جمله است : ما برسر حفظ ارزشها عقد اخوت با هیچکس نبسته ایم.
شاید پس از خواندن این مطلب یکی از دو فراز احتمالی زیر در ذهنت متبادر شود :
1) باز هم کسی را فرستاده اند تا مرا بزند.
2) چرا چنین حرف حسابی را خصوصی به من نگفت و اگر صدقی در کلامش هست چرا از پرده برون انداخته است این کلام را.
اما بعد..
جان برادر!
من دو دهه است که فعالیت های شما رصد کرده و دغدغه تان را دارم.
از شلمچه و دوکوهه و جبهه گرفته تا یالثارات و ... همیشه شما را فردی ارزشی، دلسوز، پای کار و کف میدان و نسبتاً باهوش اما کمی «نازیرک» دانسته ام.
دوست من،
مسعود عزیز،
از زمان اولین اکران اخراجی های 1 تا پایان اکران اخراجی های 3 چندبار تلاش کردم در فرصتی متناسب گوش مبارک را گیر بیاورم و ناظر به شناخت چندساله ام از شما و منش سیاسی تان و وضعیت ورودتان به سینمای کشور، نکته ای خاص را برایت زمزمه کنم.
سخنانی که ممکن بود مسیر کنونی شما را ارتقاء بخشد.
سخنانی که ممکن بود از «رسوایی» ده نمکی پیشگیری کند.
نشد،
که اگر میشد به نفع دنیا و آخرت تان بود.
آقامسعود،
من کسی هستم که اخراجی های یک شما را پسندیدم.
از رفتار زشت علی شاه حاتمی (باشما) به شدت ناراحت و مکدر شدم.
هرجا نشستم ازاخراجی های شما(علیرغم اینکه انتقادات خودم را داشتم) دفاع کردم و کورکورانه نبود این دفاع.
بالاخره در برهوت و بیابان ارزشی سازان سینمای ایران ، پای یکی از بچه های جبهه به منطقه ی ممنوعه ی سینما باز شده و می بایست همین نعمت را نیز دو دستی چسبید.
پس از آن کوررنگی های داوران جشنواره فجر که رنگ و رخسار اخراجی های یک را به کلی ندیدند، بنده برای مظلومیت فیلم شما ناراحت شدم، لکن مواضع ناپخته ی جنابعالی دلم را لرزاند.
طوری که پیش خود گفتم : نکند این پسر هم مسیر را اشتباه برود؟ نکند توهم «زمان آگاهی» وی را به چاه «لحظه ناشناسی» بیاندازد.
مسعود عزیز،
باور کن،
با اخراجی های 2 آهی از حسرت کشیدم که «مسعود هم به سمت سقوط رفت».
اخراجی های 3 که بیرون آمد نیز همچنین و بالاخره این شد که کار ده نمکی به رسوایی کشید.
ده نمکی جان،
آنگاه که رسوایی ات را روی پرده دیدم، در میان خنده های تماشاچیان، من میگریستم.
میگریستم برای سقوط تو عزیز دل!
حرف بسیار است برادر،
حرف بسیار است و چشم و گوش نامحرمان در فضای اینترنت آماده بکار.
همینقدر بدان برادر :
وقتی شاهد رسوایی ات بودم و میگریستم بغل دستی ام گفت : همه میخندند و تو میگریی؟
گفتم : به رسوایی و سقوط ده نمکی میگریم و اینکه نازیرکی او تمامی ندارد.
گفت : چرا باید سقوط کرده باشد؟
گفتم : مسعود دهنمکی به کم فروشی افتاد... ویل للمطففین... او در حال تاوان دادن بابت کم فروشی به خون شهداست.
اصل حرفم در سینه میماند برادر.

اما تو را به خاک شلمچه قسم، اگر میخواهی از این چاه ویل خارج شوی یکی از این دو کار را انجام بده :
یا
عطای دوربین را به لقایش ببخش.
یا
از گیشه فاصله بگیر و فیلمت را بساز...از شریفی نیا فاصله بگیر و حرفت را بزن.
یادت باشدبرادر مسعود : شاه بیت حرف من، ناگفته ماند چون فضای عَلَن، مملو نامحرم است.
۹۲/۰۶/۲۸
با موضوع بالا به روزم...
مثل همیشه زیبا بود...
مانا و پیوسته باشید...
با عـــــــــــــــــلی