شنود

سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

شنود

سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

شنود

در سپهر ملیِ «گفت و شنودِ» کشوری که ردپای 5000 سال تمدن در آن وجود دارد و مزین به آموزه های متعالی دینی همچون اسلام نیز هست، زیبنده نیست که سهم «گفتن» ها بسیار بیشتر از «شنیدن»ها باشد.
شنیدن نه به معنای پذیرشِ بی چون و چرا، بلکه ناظر بر این آسیب که قوه ی شنیداری ما بسیار کمتر از قوه ی گفتارمان فعال و آماده ارتباط با طرف مقابل است.
ما در غالب گفت وشنودهای فی مابین، اگر هم به ظاهر در حال توجه به سخنان طرف مقابل هستیم، درواقع منتظریم تا رشته ی سخن را در دست گرفته و آنچه را که از پیش آماده نموده ایم روانه ی روبرو کنیم.
این موضوع را یک آسیب فرهنگی عمیق برای کشوری که سعدی ها، فردوسی ها، خواجه نصیرها، ابن سیناها و ... را به جهان ارائه کرده است می دانم.
پایگاه شنود، محلی است برای شنیدن سخنان دوستان و عابرانی که در فضای مجازی گذرشان به این دریچه ی سخن می افتد.
فضای محقر «شنود»،
به شرط عدم اسائه ادب و رعایت نزاکت در سخن، به روی هر مخالف و موافقی گشوده است.

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

     (تصویر دکتر منوچهر ستوده)



حدود دوماه پیش یکی از دوستان درخصوص علی دهباشی برایم گفت.

اینکه نشریه ای دارد به نام بخارا.

بخارایی که به لحاظ کمی و کیفی یگانه است.

حجیم است.

خوشپخت است.

مخاطبانی در پارسی زبانان دیگر کشورها دارد.

در تاجیکستان خوانندگان پروپاقرصی دارد.

توجهم جلب شد.

در اولین فرصت به دکه های سطح شهر مراجعه کردم.

حدود دوماه طول کشید تا بالاخره امروز شماره 93 آن روانه پیشخوان دکه ها شد.

دوستم می گفت که آقای دهباشی یک تنه بخارا را مدیریت می کند و بار اساسی این عَلَم فرهنگی بر دوش خود اوست.

این نکته رغبت مرا دوچندان کرد تا خدمت بخارا برسم.

هفته ی گذشته در حالیکه عطش بخارایم بالا زده بود در فضای مجازی خبری درج شد که بخارا به حجاب توهین نموده است.

خبر این بود : بخارا شعری از منصور اوجی درج کرده که در آن چادرهای سیاه زنانه به سیاهی کلاغ تشبیه شده.

قاعدتاً خیلی ناراحت شدم.

بیشتر گشتم برای گرفتن بخارا تا امروز که از دکه ی مقابل جام جم خریدمش.

از خبر توهین به حجاب چیزی در آن نبود جز شعری از منصور اوجی در منقبت «سفیدی».

به آدرس وبسایت بخارا رفتم و دیدم که هم شاعر و هم ناشر هر دو توضیحاتی در این خصوص داده اند و به نوعی جبران مافات کرده اند.   ( توضیحات اوجی و دهباشی  + )

ظاهراً این اتفاق در شماره ی 92 بخارا افتاده است.

اکنون عرض من این است :

بنظرم جاداشت با توجه به محتوای پوزشمندانه ی آقای دهباشی و همچنین منصور اوجی، وبسایت های نشر دهنده ی خبر فوراً جوابیه ی آنها را درج کنند و اصولا خبر تلخ «توهین به حجاب» را نیز بردارند.

اوجی در توضیحاتش شرح داده است که با «سیاهی» چادر مشکل دارد نه خود چادر.

بنده به سهم خودم به این نظر آقای اوجی هم «ان قلت» دارم. اما دوستانِ خبرنویس سایبری که دلسوزانه موضوع را رصد کرده وفوراً واکنش نشان داده اند(که دستشان هم درد نکند) فراموش ننمایند که : فرق است بین کسی که (خواسته یا ناخواسته) به نمادی ارزشی حمله می کند و بعد از آن هم نه پوزشی در کار است و نه توضیحی  و نه جبران مافاتی، با کسانی که فوراً به شکلی آشکارا اعلام توضیح کرده و بنوعی جبران آسیب وارده می نمایند.

بیاموزیم که فرهنگ «گذشت و بخشش» در این مواقع لازمه ی امتداد فرهنگ«پوزش» است.

کاری نکنیم که دیگرانی که بعدها دچار اشتباهی سهوی می شوند جبران مافات را بیهوده تلقی کنند.

لذا خواهشمندم از تمام سایت های دغدغه مند و مومن در فضای مجازی که خبر مورد نظر را حذف فرمایند.

 توضیحی خطاب به آقای منصور اوجی :

کوتاه خدمت شما بزرگوار عرض می کنم که :

سیاه همیشه دلگیر نیست. مثلا موی سیاه بهتر از موی سپید است.

اما با شما موافقم که سیاهی روی چادر بانوان بیشتر ایجاد دافعه می کند تا جاذبه.

نکته همین جاست آقای اوجی : زن در محیط های عمومی که مردان حضور دارند می بایست دارای جاذبه باشند یا دافعه؟

لذا کمی انصاف دهیم که سیاهی چادر فی نفسه پیشگیری از برخی تلفات اخلاقی و .. می تواند باشد.


پی نوشت 1 ) از محتوای ادبی بخارا خوشم آمده و دنبال آرشیوش هستم.بنظرم محتوای مناسبی برای یکسری پژوهش های ادبی باشد.

براستی هر شماره اش یک کتاب است.

پی نوشت 2) در شماره ی 93 شرح مفصلی از رزومه ی بلند بالای استاد منوچهر ستوده آمده است که توصیه می کنم از دست ندهید. استادی که مرز یکصدسالگی است و هنوز در حال نشر و تالیف است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۹
مهران موزون

یکی از نمادهای فراماسونری و شیطان پرستی «ماسونیک هندساین» است که توسط بسیار از سیاستمداران و هنرپیشگان غربی در موقعیت ها و فرصت های مختلف مورد تأکید آنان قرار می گیرد.



ماسونیک هند ساین، برای همگان شناخته شده است.

به نمونه هایی از این نماد توجه کنید :















حال به لوگوی یکی از روزنامه های چاپ داخل کشور توجه فرمایید :
نام این روزنامه : امتیاز است.



سایز اصلی  +

سوال اینجاست
: آیا شدت شباهت بین لوگوی این روزنامه با نماد فوق الذکر، اتفاقی است؟
آیا ممکن است ذهن طراح و گرافیستِ این لوگو، بی آنکه خودش بداند، تحت تأثیر این نماد قرار گرفته باشد؟
بالاخره هرچه باشد نمادهای فراماسونری و شیطان گرایی در تمامی رسانه های دیداری و شنیداری غربی به وفور دیده می شود و چشم و پس زمینه ی ذهنی طراحان ایرانی نیز متأثر از این آثار است.

شما هم قضاوت کنید.
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۰۱:۳۸
مهران موزون

اسدالله عسگراولادی مسلمان را همه می شناسند.

او را در رسانه ها به این مضامین می شناسیم :

من بازحمت و کسب حلال پولدار شدم.

مرا سلطان پسته میگویند

من کاری به سیاست ندارم

من از دولت هیچ نخواسته و نمی خواهم.

من اهل گرفتن وام بانکی نیستم.

تمام عمرم وام بانکی نگرفته و نخواهم گرفت.

من مجتهد زیره و خشکبارم.

من از کودکی با پول آشنایم و راه پول حلال را خوب بلدم.

مرا ثروتمند می دانند.

من چهل بار (یا بیشتر) به حج رفته ام.

من سالی چندبار عمره می روم.

من...

از جملات کلیدی این تاجر بازاری به قرمز شده هایش توجه بیشتری نمایید.



وی در چند روز گذشته در خصوص واگذاری زمینهای نمایشگاه به رسانه ملی ایرانیان، افاضاتی داشته که به مهمترین جملات آن اشاره می شود : (باز هم به بخش های قرمز شده توجه فرمایید)


محل نمایشگاه های بین المللی باید برای امور بازگانی و تجاری کشور به کار گرفته شود.

در  این محل می توان مرکز تجارت بین المللی ایجاد کرد و کنفرانس های بین المللی در زمینه اقتصاد را در آن برگزار کرد. به همین دلیل با واگذاری آن به صداوسیما به شدت مخالفیم.
صداوسیما به اندازه کافی برای فعالیت هایش زمین دارد.

باید زمینه تخصصی این مرکز حفظ شود.

باید وزارت صنعت، معدن و تجارت از آن برای توسعه فعالیت های اقتصادی و توسعه روابط با دیگر کشورها در زمینه اقتصاد استفاده کند.

این محل آبرومندی برای استقبال از مهمانان خارجی است که در نقطه مناسبی از تهران واقع شده و باید استفاده بهتری از آن کرد.

دولت آینده دولت تدبیر و امید است که می خواهد روابط مناسبی با دیگر کشورها برقرار کند و از این محل می تواند برای این کار بهره ببرد.

بارها گفته ایم که بخش خصوصی آماده خرید این محل است و توان آن را دارد.

مگر دولتی ها چگونه خرید می کنند.؟ از منابع بانکی بهره می برند ما هم می توانیم یک شرکت سهامی عام درست کنیم و از طریق فروش سهام آن بهره ببریم.

ابتدا باید تصمیم توسط دولت گرفته شود تا متناسب با کاربری این محل خریداران به میدان بیاید.


ابتدا نقدی به افاضات این تاجر پسته

جناب آقای عسگراولادی مسلمان

لطفا به پرسش های رک و صریح زیر پاسخ دهید:

1) چه شده که سنت شکسته اید و به تصمیمات دولتی و سیاسی ورود کرده اید؟

2) چه شده که به طمع زمین های مرغوب نمایشگاه رسم نهاده اید و دَم از گرفتن وام می زنید؟

3) چه شده که از سایه خارج شده اید و در تصمیم فی مابین دونهاد کلان مملکتی  دخالت می کنید؟

4) چه شده که ناگاه این همه «باید» از خود صادر می کنید؟ شما که عمری است چیزهای دیگری صادر می کنید.

5) اصولا از کی تاحالا سواد رسانه ای تان آنقدر بالا رفته که در حد ریاست رسانه ملی باسواد شده و تشخیص می دهید که صداوسیما به اندازه کافی برای فعالیت هایش زمین دارد؟

شما از فعالیت های صداوسیما چه می دانید؟ از اندازه اش چه؟

6) آیا صداوسیما (که به قول مقام معظم رهبری مجموعه ای پیچیده و تخصصی است) آنقدر به فلاکت افتاده که یک خشکبار فروش (با عرض ادب به تمام خشکبار فروشان ایرانی) ادعای اشراف به فعالیت هایش و ایضاً نیازها و اندازه هایش را داشته باشد؟ آیا این انباشت ثروت های 60 ساله ی شما نیست که شما را در آستانه ی 80 سالگی دچار نارسیسیسم پیشرفته نموده است؟

7) شما به اتکاء کدام نفس به خود اجازه می دهید که زمین های ملی نمایشگاه را که لازم است تا در خدمت ماموریت ملی و جهانی بسیار بزرگتری درآید طلب کنید تا تقدیم شما و هم حُجره ای هایتان کنند؟چرا فکر می کنید مردم کنونی همان مردم دهه شصت هستند و به موازات کُلُفت شدن حساب های بانکی شما، آنها رشد اجتماعی و بصیرت رسانه ای نیافته اند؟

8) اگر شما دنبال جای آبرومندی برای فروش اجناستان می گردید چرا شیپور را از سرگشادش گرفته اید برادر؟ حقیقتاً سوله های خشک و بیروح نمایشگاه آبرومندتر است یا ساختمان گچ بری شده و زیبای مصلی؟

شما که راه پول درآوردن بدون رانت!! را خوب بلدید به اقرار خودتان.

چرا زمینی را خارج از تهران و نزدیکی فرودگاه امام نمی گیرید و نمایشگاهش نمی کنید به عنوان بخش خصوصی و پول روی پول های تان اضافه نمی کنید؟


پرسش های بر زمین مانده بسیار است جناب آقای مسلمان،

لکن کمی توجه کنید تا بلکه سواد جنابعالی غیر از پول و خشکبار در زمینه های دیگری هم تقویت شود.

ضمناً چرتکه یادتان نرود، لطفا دست بگیرید تا من بگویم و شما بزنید.

1) صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران از بیت المال همین مردم اداره می شود. بنابراین اگر هرز روی هزینه ای در آن اتفاق افتد از کیسه ی بنده و شما نیز رفته است.

2) در سطح شهر تهران برخی شبکه های سازمان سالهاست که مستقرند و همین فاصله ی فیزیکی آنها تا جام جم موجب هزینه های بسیار شده است. فرض کنید فاصله ی حجره ی شما با انبارتان ده برابر فاصله ی کنونی شود. یا فرض کنید فاصله ی آن 14000 کانتینر تیرآهن که در صبح یکی از روزهای دولت نهم روی آنتن خبر رادیو جوان (نزد مردم) از دولت گلایه شدید کردید(شما یا برادرتان..یادم نیست) که چرا در گمرک خوابیده است با مشتری های شما (معادل مخاطبین ما) زیاد شود. چرتکه بیاندازید و ببینید که هزینه های تولید و پخش سازمان صداوسیما چقدر بالا می رود. مگر نه اینکه مدعی هستید از فعالیت های صداوسیما آگاهید؟ (راستی : 14000 کانتینر تیرآهن را با چرتکه چگونه حساب می کنید؟) لذا تجمیع شبکه های سازمان در منطقه ای چسبیده به سازمان صرفه جویی عظیمی در بیت المال مسلمین محسوب می شود. فراموش نکنید که آبروی دهها شبکه ی صداوتصویر جمهوری اسلامی ایران از آبروی تاجرانی چون شما که می خواهند میهمانان خارجی خود را در شمال تهران پذیرایی کنند بسیار مهم تر است.

3) شما از آنجا که فردی با صبغه ی مذهبی هستید حتماً مختارنامه را دیده اید و می دانید هزینه ی ساخت دکور آن چقدر شد؟ می دانید مالک زمینی که سازمان برای احداث این دکور عظیم مستأجر ایشان بود چه اختلاف سنگینی با سازمان برای اینکه راهی بیایند تا دکور باقی بماند پیدا کرد؟

می دانید جناب تاجر! می دانید جناب مسلط بر فعالیت های صداوسیما؟

می دانید که دکورهایی مثل امام علی، مختارنامه، یوسف پیامبر پس از پایان سریال دور ریخته نمی شود؟



همانطور که شمای نوعی تاجرید و پسته هایتان را درجه بندی شده می فروشید و پایین ترین درجه را آنها را روانه کالباس سازی می کنید رسانه ملی هم از آبِ دکورها برای فیلم ها و سریال های سطح پایین تر کره می گیرد.

چرا؟

چون روز روشن است.

کمبود بودجه، صرفه جویی در بیت المال مردم.

4) جناب عسگر اولادی مسلمان،

شما که پز می دهید 60 سال پیش و در سن نوجوانی به امریکا رفته اید و ساختمان امپایراستیت را دیده اید. شما که دنیا را مثل کف دست به دنبال سودحلال زیر پا گذاشته اید.

احتمالا می دانید «هالیوود» یعنی چه؟ دیده اید تیتراژ پایان فیلم های امریکایی را؟

هیچگاه اندیشیده اید که درازی نوشتار تیتراژهای پایانی فیلم های امریکایی برای چیست؟

بخشی از آن مربوط به کارهای سخت افزاری و تکنولوزیکی فیلمسازی است و ایضاً استودیوهای بزرگی که هالیوود اختصاص خود دارد.

جناب عسگراولادی فیلم تایتانیک را دیده اید؟

من دیده ام.

یادتان هست وقتی کشتی غرق شد؟

بنظرتان این صحنه در کدام یک از دریاهایی که شما به دنبال تجارت به آنجا رفته اید ساخته شد؟

دریای چین؟

ماچین؟

اقیانوس هند؟

هیچکدام ای مجتهد محترم زیره. (خودتان فرموده اید مجتهد زیره هستید)

کشتی به آن عظمت را که دیدیدبا کلک سینمایی و در یک سالن و بهتر بگویم در یک سوله شبیه همین سوله های نمایشگاه تهران غرق کردند.

حاج آقا،

چرا شما و دیگر همفکرانتان طوری جوسازی می کنید که گویی قرار است سند زمین های نمایشگاه به نام سیدعزت الله ضرغامی بخورد.

مال مردم است و قرار است از این جیب بیت المال به آن جیب بیت المال برود.

همین!

شما که آفتاب لب دیوار چین هستید بزرگوار،

به جای این سخنان ناسازنده، از آقای مهندس هاشم زاده یاد بگیرید که عمری برای این کشور راه و جاده ساخت و بالاخره پول و تخصص و توان خود را برای شکافتن رشته کوه زاگرس در طبق اخلاص گذاشت و به قول خودش آخرین پروژه ی عمرش را به نیت باقیات الصالحات هزینه کرد و فاصله ی تهران تا خلیج فارس را کوتاه تر نمود تا هم مردم جانشان را کمتر از دست بدهند هم شما پسته هایتان را ارزان تر صادر کنید.


بیایید شما هم برای واگذاری زمین های نمایشگاه به رسانه ملی نقش سازنده داشته باشید.

رسانه ای که در کاهش کشتار شیعیان علی(ع) در منطقه موثر است که اگر نباشد صداوسیما نه شما می توانید به پول های حلالتان بیفزایید و نه مردم منطقه از شر اسراییل در امان خواهند بود.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۴:۱۷
مهران موزون

کمال الدین پیرموذن نماینده مردم مومن و شریف اردبیل در مجلس شورای اسلامی در اظهاراتی شاذ از م.ش درخواست کرد که تا به صداوسیما اجازه دهد که صدایش را در ماه مبارک رمضان پخش کند.

با توجه به تحرکات و مواضع ضددینی و علنی چهارسال گذشته ی م.ش در رسانه های دشمنان غدار غربی، این سخن پیرموذن از سوی متدینین (و حتی وطندوستان واقعی) ایران توهینی سنگین و مستقیم به ساحت رسانه ملی و مردم محسوب شده که شاید از سوی اداره کل حقوقی صداوسیمای جمهوری اسلامی و یا برخی نهادهای فرهنگی دیگر نیز جای طرح دعوی قضایی داشته باشد .

از آنجا که این اظهارات نازل، فاقد ارزش پردازش در این وبلاگ است پاسخ مبسوط بدان داده نخواهد شد.

در عوض پیشنهاد می گردد تا آقای پیرموذن هر چه سریعتر از محضر پروردگاری که صاحب اصلی ربناست برای چنین سخنی توبه و استغفار کند.

لذا این قلم برای کمک به قوه ی تحلیلِ آقای پیرموذن، دو محتوای نامتجانس نوشتاری و تصویری را در هم  رَج زنی می کند تا ایشان بداند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

بداند که شأن ربنا چیست؟

م.ش کیست؟

و صداوسیما کجاست؟





رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ






ترجمه فارسی:

بارالها، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت.

***

إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ




ترجمه فارسی:

زیرا شمایید که چون طایفه ای از بندگان صالح من روی به من آورده و عرض می کردند بارالها ما به تو ایمان آوردیم، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهربانی فرما که تو بهترین مهربانان هستی.


***


إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا


ترجمه فارسی:

آنگاه‌ که آن جوانان کهف (از بیم دشمن) در غار کوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت کردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیا ساز.

***



وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ



ترجمه فارسی:

چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند از خدا خواستند که بار پروردگارا به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما.

***


نکته تاسف بار در مورد مواضع آقای کمال الدین پیرموذن اینجاست که وی در اسفندماه 91 در اخطاری به رئیس جمهور می گوید :  در شب رحلت حضرت فاطمه معصومه (س) با حضور رئیس جمهور در سومین اجلاس وحدت و انسجام ملی در جنوب کشور، حرکات زشت و موسیقی تندی پخش شده که موجب ناراحتی جوانان متعهد شده است.وی افزود: از باب تذکر و امر به معروف به همه به خصوص رئیس جمهور این شعر را قرائت می کنم که «چوب در آب فرو نرود، حکمتی است، عارش آید به فرو بردن حکمت خویش.» همه ما باید پایبند حکمت علوی باشیم.

دغدغه های پیرموذن در آن اخطار کذایی با رنگ قرمز مشخص شده تا شما خوانندگان محترم بهتر قضاوت کنید که چگونه این نماینده ی مجلس شورای اسلامی ایران در استانداردی دوگانه نسبت به رعایت وحدت، انسجام ملی، تعهد و حکمت علوی به رئیس جمهور تذکر می دهد اما در شرایط امروزی که به تصور خویش فرصتی برای احیای سربازان میدانی فتنه فراهم شده، کسی را دعوت به دادن اجازه به رسانه ملی می کند که پیش چشم جهانیان هم حکمت و فقه 1400 ساله ی شیعه ی علوی را زیر سوال برد هم خلاف وحدت و انسجام ملی با رسانه های بیگانه همآغوش شد.


پی نوشت 1) وبلاگ شنود از محضر ربوبیت باریتعالی، برای کنارهم قرار دادن تصاویر غیر شرعی م.ش با نص نورانی کلام الله مجید، طلب استغفار دارد.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۵
مهران موزون
قابل توجه نجیب زاده ای به نام علی مطهری که درپی آزادی نانجیبان 88 است و ادامه حصر آنان را قبول ندارد +




یک نکته‌ى دیگرى که در این انتخابات به نظر بنده برجسته بود و جا دارد که انسان خدا را شکر کند، این بود که بعد از انتخابات، نامزدهاى مختلف با نجابت و قانون‌پذیرى در این قضیه عمل کردند و واکنش نشان دادند؛ این خیلى چیز مهمى است. رفتند با رئیس جمهور منتخب، برادرانه و دوستانه دیدار کردند و به او تبریک گفتند، اظهار خرسندى کردند. بنده لازم است از این حضرات تشکر کنم. این است که کام مردم را شیرین میکند، این است که موجب میشود مردم احساس کنند موفقیت به دست آورده‌اند. حالا اگر بدقلقى نشان میدادند، در این قضایا رفتار نانجیبانه میکردند، یک چیزى را بهانه میکردند، دعوائى راه مى‌انداختند - که دعوا را به هر بهانه‌اى میشود راه انداخت - کام مردم تلخ میشد. اینکه ما بارها و به تکرار از حوادث سال ۸۸ شکایت کردیم، گله کردیم، انتقاد کردیم، به خاطر این است. 

(92/4/5) بیانات  رهبری در دیدار با مسئولان قوه قضاییه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۱:۵۷
مهران موزون

مدیران و کارمندان رسانه ملی نیز، مانند هر شهروند ایرانی دیگری، صرفنظر از اینکه ایرانی اند و ولایتمدار، اما یکی اهل روحانی است و دیگری اهل جلیلی.

آن یکی حدادی و این یکی ولایتی.

هم احمدی نژادی ها هستند و هم غیر احمدی نژادی ها.

ما در سازمان با همین تفاوت سلایق سیاسی مان در کنار یکدیگر همدل و یکصدا خدمت می کنیم و در خدمتِ حساسترین دستگاه جمهوری اسلامی هستیم. حقیقتاً بیاد ندارم که گعده های سیاسی دوستانه در محل کار، منجر به تنش شده باشد.

ما در رسانه ملی بسیار راحت تر از آنچه بشود فکرش را کرد با یکدیگر تبادل رأی و نظر داریم و چقدر خوب است اگر این فرهنگ زیبا از درون فضای کاری رسانه ملی به دیگر نهادها عرضه و نهادینه شود.

دیروز در سالن همایش های صداوسیما روز دیگری بود.

رفقای غیر احمدی نژادیمان نیز در میان جمعیت بودند.

با کمال حوصله و ادب و متانت به سخنان رئیس جمهور گوش می دادند.

من اما از منظر یک مستندساز و خبرنگار، غیر از گوش فرادادن به سخنان آقایان ضرغامی و احمدی نژاد، شش دانگ حواسم به مدعوین و همکاران بود.

به چهره هایشان،

به واکنش هایشان،

خصوصا در مواقعی که کلام سخنرانان مجلس، جملاتی ویژه در برداشت.

دیروز در سالن همایش های صداوسیما، تفاوتی بین سکنات چهره ی احمدی نژادی ها و غیر احمدی نژادی های سازمان نمی دیدم.

با هم می خندیدند. با هم ابروهای را از تعجب بالا می دادند. با هم چشمهایشان تر می شد.

چرا؟

این سوالی بود که در آن لحظات از خود می پرسیدم.

و پاسخی جز این نیافتم : سخن، کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

براستی سخنان ریاست محترم سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی در تمجید و تشریح وَجَنات و سکنات و کارنامه رئیس جمهور برآمده از دل بود.

آقای ضرغامی به عنوان یک شاهد، انگار که روز قیامت باشد، درباره ی عملکرد 8 ساله ی رئیس جمهور شهادت می داد و چه بی تکلف و بی پیرایه هم می گفت.

سخنان ناب و عمیق دکتر احمدی نژاد نیز حاضران را در عین سکوت به وجد آورده بود.



دیروز اما،

شاهکارِ مراسم و همچنین دلیل نگاشتنِ این پُست از سوی بنده، فیلم مستندی بود که در سالن پخش شد.

راستش قرار نداشتم تا در خصوص این مستند در محضر عام سخن بگویم لکن به دلیل خبر خبرگزاری تسنیم + مبنی بر اشک ریختن احمدی نژاد در زمان پخش این فیلم به خود اجازه می دهم تا نظرم را در این خصوص علنی سازم.

من در تمام لحظاتی که فیلم پخش می شد سعی کردم تنها از منظر یک مخاطب به آن ننگرم و از دید موشکافانه ی یک مستندساز نیز به محتوا دقت کنم.

فیلم هیچ تروکاژی نداشت.

هیچ کار تکنیکی خاصی در برنداشت.

یک ذره صحنه پردازی نداشت.

شاید به عنوان یک کارگردان مستند حداکثر به آن نمره ی کلی 14 را بدهم.

اما،

30 دقیقه نمایشِ گوشه ی کوچکی از حقایقِ  8 سالِ گذشته ی احمدی نژاد موجب شد تا این فیلم، گل سرسبد مراسم دیروز باشد.

من به عینه می دیدم همکارانی را که در زمره ی منتقدان احمدی نژاد بودند اما در حین پخش فیلم مرتب اشک خود را پاک می کردند.(فراموش نکنید اینهایی که می گریستند مدیران و برنامه سازان ارشدترین دستگاه برنامه ساز کشورند)

مستندِ دیروز هیچ نبود جز چینش ساده و پشت سرهمِ شکار لحظات دوربین های منصفِ 8 سال گذشته که به دنبال غزال تیز تک قوه مجریه دویده بودند.

دریغ از ذره ای بازیگری و توجه به دوربین ها از سوی احمدی نژاد.

دوربین هایی که شب و نیمه شب پا به پای رئیس جمهور عرق ریخته بودند تا لحظات شگرف خدمت رسانی را برای ثبت در تاریخ این سرزمین ماندگار کنند.

در این مستند هیچ کدام از ملت ایران به بازی و ننه من غریبم گرفته نشده بود.

هیچ سیاه نمایی مزورانه ای دیده نمی شد.

هیچ چیز درشت نشده بود هرچه بود درست بود.

فیلم حدود 30 دقیقه طول زمان داشت اما باور کنید گمان می کردم که 15 دقیقه بیشتر نشد.

فیلم تمام شد،

دوربین سالن یک لحظه چهره ی دکتر احمدی نژاد را نشان داد که دست بر گونه؛ مبهوت مرور بخشی از دوندگی های خویش است.

به عنوان یک فیلمساز ادعا می کنم :

رئیس جمهور مبهوت فیلم مستندی بود که بنده به آن حداکثر نمره ی 14 می دهم.

و این مرا سوزاند و آتش به جانم افکند که : احمدی نژاد بی نمایش و بی فیلیم بازی کردن و بی سیاه بازی،

فقط کار کرد و کار کرد و کارکرد...

طوری که خودش هم از دیدن یک مستند معمولی درباره ی خودش متعجب می شود و چه بسا که در دلش این مستند را شاهکار هنری هم بداند.


دیروز در پایان پخش این فیلم، فقط یه این جمله می اندیشیدم :

(( اگر چنین فیلمی دوشب قبل از انتخابات 92 پخش می شد نتیجه طور دیگری رقم می خورد))

این را به عنوان یک آرزو یا افسوس عرض نمی کنم بلکه تشخیص حرفه ای خود را بیان کردم.

لطفا نگویید که فیلم احمدی نژاد چه ربطی به انتخابات 92 دارد؟

نگویید : می خواهی بگویی رای جلیلی بالا می رفت؟

عرض من این است : منظورم بالا رفتن رأی اصولگرایان در انتخابات نیست.

بلکه نظر به این واقعیت تلخ که برخی کاندیداهای 92 موفقیت خود را در «کیسه بکس» کردن کارنامه احمدی نژاد دیده بودند (همگان شاهد بودیم و جای انکار نیست) و با عنایت به اینکه که «آقا» نیز گلایه ای نرم نموده و اذعان داشتند که در مناظرات 92 در حق کارنامه رئیس جمهور فعلی بی انصافی شد شک ندارم که پخش چنین فیلمی در شبهای قبل از انتخابات می توانست بخش زیادی از آب های گل آلود انتخابات را تصفیه کند.



کاش احمدی نژاد در روزهای مناظرات از رسانه ملی درخواست می کرد تا در پاسخ به سیاه نمایی های عملکردش از سوی برخی ها، چنین فیلمی ساخته و پخش شود.

فیلمی که حمله به هیچکس نیست و صرفا مرور وجدان های بیدار 8 سال گذشته است.

کاش در روزهای آتی و به عنوان بدرقه ی احمدی نژاد هم که شده، چنین مستنداتی از آنتن ملی پخش شود.

در اینجا به سهم خودم از ریاست محترم رسانه ملی برای مراسم بی تکلف و پر از محبت و صفای دیروز تشکر می کنم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۱۱:۱۲
مهران موزون

سلام تمساح.

لطفاً به جای اشک ریختن، نگاهی به معده ات بیانداز ببین هنوز از سر این رقیه ی قرن بیست و یکم چیزی باقی مانده است؟






اکنون در مرداب واشنگتن بنشین و دندانهایت را خلال کن،

روزی می رسد که از پوستت محکم ترین شلاق تاریخ را بسازیم و بر گرده ی کروکودیل های تلاویو فرود آوریم.



صدای سیمای جمهوری ترین کشور جهان اسلام را قطع می کنی؟

صدای وبلاگ های دهکده ی مک لوهان را چه می کنی؟

روزی می رسد که جمجمه ات را بر سر در سایت آمازون برای عبرت شکارچیان کودکان خواهیم آویخت.

روزی می رسد که در معده ی زباله دان تاریخ چنان دفنت کنیم که از منتهی الیه گنبد ساختمان کنگره ات هم  قابل خروج نباشی.

اکنون تیره روزی های تو، روی تمام سیاه پوستان عالم را سپید کرده است.

تو ظاهری سیاه داری، اما باطنت سیه تر از هر ظلماتی است.

سیاهی روی تو کجا و سپیدی باطن ماندلا کجا؟

سیاهی روی تو کجا و عرش نشینی بلال کجا؟

خوب گوشَت را باز کن ای سیه دل :

آنانی که نتوانستند صدای اذان بلالِ محمد(ص) را در ماهواره ی 1400 ساله ی شیعه قطع کنند اکنون در عالم برزخ به ریش نداشته ی تو می خندند که می خواهی صدای بلالِ صداوسیمای جمهوری اسلامی را خاموش کنی.

به حق که شایسته ی بلندترین شیشکی تاریخی.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۲ ، ۱۰:۳۶
مهران موزون

در هفته های اخیر، فضای رسانه ای مربوط به طیف های حامی هاشمی و خاتمی پر از اُسطوره نمایی و بُت سازی از محمدرضا عارف بوده است.

از سویی در آشفته بازار مناظرات انتخاباتی، گافی سنگین از سوی این کاندیدای اصلاح طلبان سرزده است که دست برقضاء کمتر کسی به این خبط بزرگ آقای عارف توجه کرد،

هرچند که همان موقع این وجیزه را از طُرُق دیگر رسانه ای نمودم اما ظاهراً عنصر «زمان» مهیای انتقال این پیام به محضر مردم نبود.

شاید اکنون که کف و سوت های ناشی از التهاب انتخابات قدری فروکش کرده، زمان مناسبی باشد برای تشییعِ جنازه ی برزمین مانده یِ دروغ بزرگِ محمدرضا عارف.

پرواضح است که سکوت ایشان بدترین دفاع از خویش تلقی خواهد شد.

اما چه بود آن دروغ؟

همگان به یاد دارند که آقای عارف با ژست «تعقل» و ایضاً «صداقت» به میدان آمد.



او همه را به راستگویی و صداقت با مردم دعوت می نمود.

در یکی از مناظرات، آقای عارف دولت احمدی نژاد را متهم به اخراج و طرد نیروهای اصلاح طلب و ... کرد.

او پیش چشم دهها میلیون بیننده تلویزیونی داخل و خارج از کشور، با تأکید موکد، دولت احمدی نژاد را متهم نمود که نیروهای دول قبلی را تا سطح بخشداری های دورافتاده ی کشور، جارو کرده و به خانه فرستاده است(نقل به مضمون)

اما..

درست در کمتر از بیست و چهار ساعت پس از این ادعا و درشت نمایی حداکثری این اتهام جوانمردانه!! ، فیلم مستندِ تبلیغاتیِ عارف از تلویزیون جمهوری اسلامی در حالی پخش شد که آقای عارف در کمال سلامت بدن، صحت مزاج و اختیار عقل، در برابر دوربین خودشان فرمودند :

(( در دولت نهم، من سه مرتبه استعفای خود را تقدیم آقای احمدی نژاد کردم تا بالاخره توانستم موافقت ایشان را بگیرم.))

حال تصور کنید چنین شخص محترمی، بی آنکه راجع به این تناقض بزرگ (بخوانید اَبَر دروغ) توضیحی به ساحت محترم ملت ایران بدهد موردنظر و تفقد قرار میگیرد تا بر کرسی یکی از پُست های دولت یازدهم تکیه زند.

جناب آقای عارف، قرآن می فرماید : خداوند دروغگویان را دوست ندارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۲ ، ۰۹:۴۲
مهران موزون

پگاه آهنگرانی خطاب به دکتر روحانی، مطالبی را نوشته است که مملو از کنایه و اهانت های تلویحی به ارزشهای مورد احترام  ملت است.



خواستم خطاب به او چیزی بنویسم اما احتمال دادم که توهم «مهم بودن» به وی دست دهد.

لذا ترجیح دادم تا به جای پاسخ به ادبیات سخیفِ کنیزکِ «راه آبی ابریشم» ، قلم به دست گیرم و از وزیر محترمی که قرار است تا سه ماه دیگر، سکان اجرایی فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی را برعهده گیرد تقاضایی کنم :


جناب وزیر،

می دانید که اینجا ایران است و حجاب را نه اسلام، بلکه تمدن 7000 ساله ی این سرزمین به ما هدیه کرده است و اسلام عزیز، تعالی بخش فرهنگ حجاب ایرانیان بود.

و نیک مستحضرید که هیچ سند و سنگ نبشته ای دال بر بی حجابی و بدحجابی ایرانیان پیش از اسلام وجود نداشته و ندارد.

چه اینکه امام خامنه ای(مدظله)  نیز فرموده اند :

((چادر، پیش از آن‌که یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.))

و یا

(( حجاب مایه‌ى تشخص و آزادى زن است؛ برخلاف تبلیغات ابلهانه و ظاهربینانه‌ى مادیگرایان، مایه‌ى اسارت زن نیست. زن با برداشتن حجابهاى خود، با عریان کردن آن چیزى که خداى متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک میکند، خودش را سبک میکند، خودش را کم‌ارزش میکند. حجاب وقار است، متانت است، ارزشگذارى زن است، سنگین شدن کفه‌ى آبرو و احترام اوست؛ این را باید خیلى قدر دانست و از اسلام باید به خاطر مسئله‌ى حجاب تشکر کرد؛ این جزو نعمتهاى الهى است))


وزیر محترم ارشاد دولت یازدهم جمهوری اسلامی،

از آنجا که برخی سکولاریست های منکر ضروریات دین، برای دولت محترم یازدهم کیسه دوخته اند و از قضا بیشترین کیسه های دوخته شده نیز برای مجموعه تحت امر جنابعالیست، خواهشمند است برای ناامید کردن برخی خودباختگان فرهنگی که نه تنها از اسلامشان که از ملیت شان هم چیزی باقی نمانده، دستور فرمایید تا تصویر حجاب زیبا و نوستالژیک خانواده ی محترم ریاست محترم جمهوری را بر سردر ورودی دفتر شما و تمامی مدیران کل وزارتخانه نصب کنند تا امید سیاه اندیشان ضددین از اینکه هست ناامیدتر گردد.



(تصویر والده و همشیرگان مکرمه ی آقای روحانی)


ما به اصالت در پوشش و حجاب زیبا و دلنشین والده ی مکرم آقای روحانی قلباً و عمیقاً افتخار می کنیم و از شما وزیر محترم نیز توقع داریم این حجاب را به عنوان یکی از شاخص های فرهنگی سترگ ایران، مورد توجه و تفقد قرار دهید تا بار دیگر هیچ دختری با کفش های کتانی در مقابل رئیس جمهور بازی درنیاورد.




زیاده عرضی نیست : یکی از مردان این سرزمین


لینک مطلب در بولتن نیوز : +

لینک مطلب در بیباک نیوز : +

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۲ ، ۱۳:۳۹
مهران موزون

آقای اوباما،

سال هاست که جهان با چهره ی خندان و مهربانت آشناست.

نوعدوستی تو نیز زبانزد است و کمتر کسی است که نام عضو پنجم خانواده ی پنج نفره ات را نداند. +





آقای اوباما؛
اکنون؛
به یُمن CNN  و Faxnews و ... کسی در دهکده جهانی نیست که «خانواده دوست» بودن تو را بیخبر باشد.
اکنون همه ی خلایق می دانند که تو واقعاً مرد زن و زندگی هستی.



شکسته نفسی نکن باراک؛

حقیقت این است که تو مرد زندگی هستی.

تومرد عشق و خانواده ای.

تو از دار دنیا دو دختر داری که خیلی خوب در حقشان پدری می کنی.





دنیا درک می کند :

که اگر هم دستور ارسال اسلحه به سوریه را برای تروریست ها صادر می کنی از روی نوعدوستی  و به این دلیل است که دخترکان سوری را نیز همچون دخترکان خودت دوست داری.

هی باراک تو خیییییلی مهربونی پسر!

تو یه پارچه حقیقتی!




راستی باراک،
به دخترکانت بگو : این یک دختر بچه سوری است که تکفیری های مسلح شده از سوی تو ، اینگونه به زنجیرش کشیده اند و برای ارمغان آزادی و دموکراسی امریکایی در مقابل چشمانش، والدینش را ذبح می کنند.

آقای اوباما،

اگر ذره ای،

تنها ذره ای انسانیت در وجودت باقی مانده است آن دستهای چدنی را از دستکش مخملی ات بیرون بیاور.





پی نوشت 1 :  نگارنده، تصویر این دختربچه ی شیعه سوری را تبلور سقوط بیرق امریکا در جهان می داند.
این تصویر حضیض قدرت این ابرقدرت سابق را برملا کرده است.

پی نوشت 2 : 
منبع عکس کودک سوری از بولتن نیوز  +

لینک مطلب در بولتن نیوز +
۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۱۶
مهران موزون