شنود

سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

شنود

سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

شنود

در سپهر ملیِ «گفت و شنودِ» کشوری که ردپای 5000 سال تمدن در آن وجود دارد و مزین به آموزه های متعالی دینی همچون اسلام نیز هست، زیبنده نیست که سهم «گفتن» ها بسیار بیشتر از «شنیدن»ها باشد.
شنیدن نه به معنای پذیرشِ بی چون و چرا، بلکه ناظر بر این آسیب که قوه ی شنیداری ما بسیار کمتر از قوه ی گفتارمان فعال و آماده ارتباط با طرف مقابل است.
ما در غالب گفت وشنودهای فی مابین، اگر هم به ظاهر در حال توجه به سخنان طرف مقابل هستیم، درواقع منتظریم تا رشته ی سخن را در دست گرفته و آنچه را که از پیش آماده نموده ایم روانه ی روبرو کنیم.
این موضوع را یک آسیب فرهنگی عمیق برای کشوری که سعدی ها، فردوسی ها، خواجه نصیرها، ابن سیناها و ... را به جهان ارائه کرده است می دانم.
پایگاه شنود، محلی است برای شنیدن سخنان دوستان و عابرانی که در فضای مجازی گذرشان به این دریچه ی سخن می افتد.
فضای محقر «شنود»،
به شرط عدم اسائه ادب و رعایت نزاکت در سخن، به روی هر مخالف و موافقی گشوده است.

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

فرمایش امروز امام امت + در خصوص «صداقتِ بسیج» مدال افتخاری است بر سینه ی سازمان بسیج مستضعفین که جا دارد از سوی مسئولان محترم این سازمان مورد توجه ویژه قرار گیرد.


لطفا یکبار دیگر منویات معظم له را در این زمینه مرور کنید :

((بسیج در باب صدق - که در اوّل عرایضم عرض کردم - امتحان صداقت را داده است؛ در جنگ تحمیلى، در دفاع مقدّس که روزگار سخت کشور بود، بسیج امتحان داد؛ بعد از دوران دفاع مقدّس و قضایاى بعد هم تا امروز بسیج همه‌جا امتحان صداقت خودش را داده است. سازمان بسیج و مجموعه‌ى بسیج نشان داده است که صداقت دارد))

پایگاه شنود به ریاست محترم سازمان بسیج پیشنهاد می دهد تا مدال و نشانی ویژه طراحی شود و نشان یا مدال صداقت نامگذاری شده و به هر بسیجی فعال و مخلص به ازاء هر 10 سال خدمت فعال در بدنه بسیج یک قطعه ی آن را اهدا نماید.

به عنوان مثال اگر یک بسیجی موفق به 30 سال خدمت فعال در بدنه بسیج گردد سه بار این مدال را دریافت خواهد کرد.

ضمن اینکه میتوان با اعمال شرایط استثنایی افراد، زمان 10 سال را برای دریافت مدال نیز کاهش داد.

شرایطی مانند ثبت اختراعات و  یا شرکت در المپیادها و یا کسب افتخارات ورزشی و ...

و یا فعالیت در بسیج همراه با تأهل و یا فرزند بیشتر و ...

بدیهی است این پیشنهاد مقدماتی بوده و توسط بدنه کارشناسی سازمان بسیج میتواند پخته تر شود.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۲ ، ۲۳:۳۸
مهران موزون

تصاویر زیر تنها گوشه هایی بسیار کوچک از بزرگنمایی کشتار یهودیان به دست نیروهای نازی را نشان میدهد.

بتازگی در فرانسه ی مهد تمدن و آزادی قانونی تصویب شده است که علاوه بر انکار هولوکاست «شک در هولوکاست» نیز موجب زندانی شدن است.

همان فرانسه ای که مجسمه ی آزادی را به سواحل امریکا هدیه کرد.

اکنون با تصویب چنین قانون متوحشانه ای «آزادی اندیشه» را نیز به مسلخ صهیونیسم برده است.

به تصاویر و توضیحات آن دقت فرمایید :



دقت کنید : نقش عاطفی کودکی که مادرش را به دار آویخته اند(در تصویر جعلی)


***


در تصویر جعلی : نیروهای بیرحم نازی یک پرستار امدادگر یهودی را به دار آویخته اند



***

یک یهودی نحیف را که از گرسنگی در اردوگاههای نازی مرده است در کوره می سوزانند


تصویر حقیقی : اینجا یک اردوگاه کار در شوروی سابق است و ربطی به یهودیان و نازی ها ندارد


***


نازی های خونخوار یک مادر یهودی روستایی را به دار آویخته و بی توجه به زجه های کودکش، ماکیان او را به سرقت می برند



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۰۸:۰۲
مهران موزون

باز هم نقل قول از آقای هاشمی قرار است چند روزی اذهان و قلم ها را مشغول خود کند.  +

روزی روزگاری (همین سه سال پیش) سایت هاشمی رفسنجانی دات آی آر مطالبی می نوشت که مستوجب فیلترینگ قانونی شمرده شد و فیلتر گشت.

همان روزگار، دفتر آقای هاشمی ارتباط با عوامل بارگذاری محتوای این سایت را انکار می کرد.

محمدهاشمی نیز ارتباط این سایت با برادر خویش را منکر بود.

این در حالی بود که مالک قانونی آدرس (که در حقیقت پاسخگوی اصلی محتوای سایت است) کسی نبود جز محسن هاشمی.  +

لکن اکنون ماههاست که این سایت، ارگان رسمی آقای هاشمی است و انگار نه انگار که انتساب آن به آقای هاشمی مورد تکذیب دفتر و برادر ایشان بوده است.

روزی دیگر همین سایت در انتشار برخی مطالب خویش از سوی آقای هاشمی به «حواس جمعی بیشتر» توصیه شده و ایشان به همگان  اعلام میدارد «سایت با من هماهنگ نشده بود»

روزی دیگر آقای هاشمی به سوادکوه میرود و فیلم آن سخنان در مورد سوریه + از ایشان منتسب و منتشر می شود که پس از افزایش ناراحتی عمومی از آن سخنان، آقای هاشمی اعلام داشت که چنین نگفته است.

متاسفانه مدتهاست که باب شده است تا مواضع و نظریات آقای هاشمی از زبان دیگران منتشر شود و کمی بعد، اگر بازخوردها منفی بود از سوی آقای هاشمی یا دفتر ایشان و یا محمد هاشمی تکذیب شود.

حال نوبت به حسین کروبی رسیده.

سوال اینجاست وقتی فیلم سخنان آقای هاشمی توسط ایشان تکذیب می شود.

وقتی سایت شخصی آقای هاشمی نیز دچار اعلان حساب نشده ی مواضع ایشان می شود حسین کروبی کیست که کله پاچه اش چه باشد؟

اینکه حصر سران فتنه برای نظام مایه ننگ است هنوز از لسان خود آقای هاشمی اعلان عمومی نشده است تا قضاوت عمومی در خصوص آن صورت گیرد بنابراین از حیث سندیت و اعتبار ساقط است.

وانگهی برفرض محال که آقای هاشمی چنین گفته باشد تنها پاسخ این است که :

آری بزرگوار،

حق با شماست.

حصر موسوی و کروبی به نوعی برای ملت و نظام ننگ است.

حصر کسانی که کشور را تا لبه پرتگاه بردند، کسانی که به فرموده ی ولایت امر، در ملأ اعلی گناهکارند ، کسانی که خون شهدای 88 (که افضل از شهدای 8 سال دفاع مقدس اند) به گردنشان است برای نظام لکه ننگ است چرا که عدالت همچنان در مورد این دوتن و عروسک گردانان ایشان اجرا نشده است.

همان عدالتی که تا پیش از مرگ طبیعی این دو باغی می بایست در محضر دادگاه های نظام و پیش چشم مادران داغدیده ی شهیدان ذوالعلی و کبیری و در ملاعام اجرا شود و هنوز اجرا نشده است.

لذا ما نیز با شما موافقیم و امیدواریم که این دو لکه ننگ هرچه سریعتر به تیغ عدالت قوه ی قضاییه جمهوری اسلامی سپرده شده و از دامن مردم و نظلام پاک شوند تا شاید روح شهدای مظلوم 1388 آرام گیرد.

=====

و سخنی با حسین کروبی:

اگر پدر باغی ات را واقعا دوست داری و عاقلانه بیندیشی همان «حصر» بیشترین تخفیف در حق پدر گناهگار توست چرا که پایان خط کروبی و موسوی، میز دادگاه و صدور حکم عادله است. حکمی که احتمالا تو را به آرزوی بازگشت پدرت به همان حصر دچار خواهد کرد.

خدای همان همسران شهدایی که احمدی نژاد در مناظرات 88 از زندان کردنشان در گاراژهای شخصی پدرت پرده برداشت اراده کرد تا حصر 1000 روزه ی کروبی را تنها گوشه ای از تاوان زندانی کردن همسران شهدا برایش مقدر سازد.

و تو حسین کروبی،

قصه ی سریال درپناه تو یادت هست؟

احیاناً با هیچکدام از شخصیت های آن احساس همزاد پنداری نداری؟


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۳:۴۸
مهران موزون

متن حکم +   




در همین رابطه بخوانید :  +
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۴:۱۲
مهران موزون

به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598 : محمود آزادی ، کودک شش ساله ی مبتلا به سرطان خون ، نیازمند پیوند نوعی از مغز استخوان کمیاب است که متاسفانه به دلیل وجود نداشتنِ این گونه از مغز استخوان در کشور ، نیاز به درمان فوری در خارج از ایران دارد.
این در حالی است که پدر محمود از اهالی فسا، کارگر ساده­ ی مکانیک اتومبیل است و امکان پرداخت هزینه ­های سنگین این عمل را ندارد.


ماه محرم امسال، چشمانِ پر اشکِ خانواده ­ی این کودک خردسال ، در غمِ واپسین روزهایی­ ست که شاید پس از آن دیگر هیچ­گاه شاهد چشمان زیبای کودکشان نباشند. هم اکنون در جمعِ این خانواده، شمارش معکوس برای شمردن روزهای زندگیِ محمود شش ساله آغاز شده است.
روز شنبه ، چهارم محرم، امین زندگانی ، بازیگر عرصه ­ی سینما و تئاتر، که پیش از این نقش مسلم ابن عقیل را در سریال تاریخی مختارنامه ایفا نموده است با مطلع شدن از شرایط خانواده ی محمود، در ملاقاتی فوری با پدر این خانواده، به نجات این طفل خردسال شتافته و از کلیه­ ی مردم ایران، ورزشکاران، هنرمندان، خیرین و عزادارانِ محرم درخواست نموده است تا دست یاری به سوی خانواده ­ی این کودک گشوده و در روزهای خونین محرم، این طفل مبتلا به سرطان خون را کمک کنند.


زندگانی، در این دیدار، همراه با محمود و پدرش در محل مجموعه ورزشی سنگنوردی ققنوس تهران حاضر شد و در جمعِ سنگنوردان این باشگاه از جامعه ی ورزشکاران، هنرمندان، عزاداران و هموطنان نیکوکار کشور درخواست کرد تا دستان نجاتبخش خود را در دستان این طفل بگذارند و مادر ، پدر و خانواده­ ی این کودک را از مصیبتی ناخواسته رهایی بخشند.
زندگانی که خود از ورزشکاران فعالِ جامعه ­­ی سنگنوردی کشور است، فردا دوشنبه ششم محرم، برای یاری گرفتن از عزاداران حسینی عازم استان فارس می­ شود تا با حضور در جمع عزاداران این استان ، به جمع­ آوری کمک­های مردمی بپردازد.


امین زندگانی ضمن ابراز امیدواری به دریافت کمک های انساندوستانه ی هموطنان ، اعلام داشت که از بستر رسانه های اینترنتی درخواست خود را به گوش تمامی نیکوکاران داخل و خارج کشور خواهد رساند تا برای نجات این کودک سرطانی اقدام عاجل نمایند.

 
ما نیز بر این باوریم که :

به مدد سید الشهدا(ع) تلاش ِ «امین»، زندگانیِ این طفل معصوم را نجات خواهد داد اگر همه ی ما یاری کنیم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۵
مهران موزون

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته)

سلام علیکم

اگر خاطر مبارک باشد در تاریخ شش اردیبهشت ماه 1385 در آغاز درس خارج فقه تان در اعتراض به تصمیم رئیس جمهور وقت، مبنی بر اجازه حضور بانوان در ورزشگاهها فرمودید :

(( هنگامی همه در خانه به راحتی می‌توانند این مسابقات را به صورت زنده در تلویزیون ببینند، چه ضرورتی وجود دارد که بانوان و خانواده‌ها در فضای نا‌امن ورزشگاه‌ها و در این اماکن حضور پیدا کنند؟ چرا مسأله‌ای را که ضرورت ندارد این‌گونه در جامعه مطرح سازیم تا شوک شدیدی به جامعه وارد شود. ))

 و در ادامه فرمودید :

(( در هر مسأله‌ای باید با مشاوران آگاه به آن زمینه مراجعه کرد. در مسایل دینی به مراجع و علما، در مسایل اقتصادی به اقتصاد‌دانان، در مسایل سیاست خارجی به آشنایان به سیاست خارجی و آقای رییس جمهور نباید تنها به مشاوران خودشان در این زمینه قناعت کنند. ))


حضرت آیت الله،

اینجانب از ایام نوجوانی ماهنامه «مکتب اسلام» شما را می خواندم و با چهره ی دانشمندتان آشنا بوده و هستم.

صادقانه عرض کنم : مخالفت شما و ادله تان برای پیشگیری از حضور بانوان محترم در ورزشگاه ها را  بسیار پسندیدم و به نوبه خودم حق را به شما داده و می دهم.

بنده هم خواهانم آنم که ابتدا امنیت اخلاقی لازم برای بانوان محترم کشورمان در ورزشگاهها تامین شود و سپس در این خصوص تصمیم گیری شود، چرا که شأن زن مسلمان بسیار والاتر از آنست که در چنین فضایی ملوث شود.

اما برای حقیر همواره ی سوالاتی مطرح بوده و هست.

اگر اجازه ی حضور بانوان در استادیوم های فوتبال «شوک شدید به جامعه وارد می کند» چگونه است که اتفاقات شوک آور دیگری که دست برقضا در حیطه ی دانش و مسئولیت بزرگانی مانند حضرتعالی است رخ میدهد لکن هیچ موضع گیری خاصی از سوی شما مرجع آگاه و بزرگوار دیده نمی شود؟

بنده مطلعم که مجموعه جنابعالی سالهاست برای مبارزه با وهابیت ملعون و پیشگیری از گسترش آن در کشور عزیزمان چه زحمات ارزشمندی می کشند.

اما چگونه میتوان سکوت شما را در برابر حملات صاحبان شهرت و تریبون هنری به جایگاه مرجعیت شیعه را هضم و توجیه کرد؟

لذا اجازه میخواهم تا در قالب طرح سوالاتی چند، برای رفع ابهاماتم اقدام نمایم.

سوال اول :

حضرت آیت الله،

شما نیز همچون دیگر مراجع محترم، حجاب را از ضروریات دین برشمرده اید و منکر ضروریات دین را نیز مرتد.

در خصوص تجاهر خانم مژگان شجریان به بی حجابی (علناً و عملاً) آنهم در رسانه های عمومی چه حکمی روا میدارید.(ظاهراً ایشان مسلمان زاده و شیعه زاده هستند). لینک +



نکته : نظر به اینکه احکام فقهی علمای عظام، محصور به مرزهای بین المللی نیست و اینجانب نیز در قالب شرع (و نه قانون ایران) از جنابعالی پرسش نموده ام؛ تمنا دارم حکم فقهی و دینی این امر را عنایت فرمایید چه اینکه اگر قوه ی قضاییه را خطاب قرار میدادم ممکن بود بگویند : در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی مرتکب این جرم شده است و در حیطه ی پاسخگویی ما نیست.

پرسش بنده (حتی اگر ایرانی نباشم) از محضر یک مرجع دینی است که جکم دین را بلاتوجه به مرزهای بین المللی شرح داده و تبیین می کند.


مژگان شجریان در کنار مجری بی بی سی


سوال دوم :

آیا حمله ی خانم مژگان شجریان به احکام علمای عظام موجب خروج ایشان از دین یا مذهب نیست؟ نظر به اینکه پدر ایشان (م.شجریان) نیز در سال 88  از رسانه های دشمن در مورد فقهای 14 قرن شیعه اعلام موضع و مخالفت نموده و به بهانه ی دفاع از موسیقی به جمهوری اسلامی و علما تعریض زده و حمله کرد آیا جایز میدانید که وزارت ارشاد جمهوری اسلامی به ایشان و فرزندشان مجوز فعالیت هنری در کشور بدهند؟

آیا تاییدات ریاست محترم جمهوری اسلامی از م.شجریان را مطابق شأن دینی و سیاسی حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی میدانید؟ چه اینکه ایشان در منقبت این شخص «ضدمرجعیت» گفته اند :

((عداد ایرانیانی که صدای شجریان را نشنیده باشند زیاد نیست و شاید اصلا کسی نباشد که صدای او را نشنیده باشد. حداقل همه ایرانیان صدای ربنای او را بارها بر سفره افطار شنیده‌اند. من نیز به نوای موسیقی او گوش داده‌ام. هم شکوه و گلایه او در «بیداد» را شنیده‌ام، هم به «دستان» او گوش داده‌ام، هم شعر سعدی را در «نوا» و مرکب‌خوانی او شنیده‌ام، و هم به هشدار او که «تفنگت را زمین بگذار» باور دارم. او هنرمند بزرگی است و عصاره دو قرن موسیقی ماست، با هنرمندان بزرگی کار کرده و آثار ماندگاری خلق کرده است. باید به او و خدماتش احترام گذاشت. هر چند برخی از سلایق سیاسی او خوششان نیاید.))  لینک +



مژگان شجریان و پدرش


حضرت آیت الله مکارم شیرازی،

آیا از نظر شما شجریانی که خودش و فرزندش روی آنتن دشمن، مستقیماً به مرجعیت شیعه (بابت احکام و نظراتشان در مورد موسیقی) حمله کرده و جایگاه مراجع را تضعیف کرده و تخفیف میدهند شایسته ی چنین تمجید و احترامی از سوی ریاست جمهوری اسلامی هستند؟

سوال سوم :

با توجه به اینکه خانم مژگان شجریان حمله و مخالفت به علمای شیعه را از رسانه ای که تحت حمایت وهابیت ملعون است انجام داده و جنابعالی نیز اهتمامی ویژه در مبارزه با وهابیت دارید حکم ایشان را از لحاظ شرعی چه می دانید؟

سوال چهارم :

نظر به موضع خداپسندانه ی شما در سال 85 (در خصوص مجوز حضور بانوان در ورزشگاهها) و با توجه به اینکه هم اکنون یکی دیگر از سران محترم قوای سه گانه مملکت تصمیم به پیگیری مجدد این موضوع دارد +  آیا لازم میدانید مجدداً اتخاذ موضع نمایید یا در شرایط فعلی دیگر نیازی به اعلام مخالفت در این خصوص نمی بینید؟


با تشکر از آن عالم بزرگوار به استخضار میرسانم که این متن از طریق پایگاه اینترنتی حضرتعالی به حضور ارسال و کد رهگیری نیز دریافت شد و خوانندگان این وبلاگ منتظرند تا جواب دریافتی را در همین پایگاه (شنود) مطالعه نمایند.

با آرزوی توفیقات و سربلندی هرچه بیشتر برای آن مرجع عالیقدر

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۲ ، ۲۱:۱۷
مهران موزون

وبسایت دکتر محمد علی رامین مطلب ویژه ای را در خصوص نسبت رفتاری روسای جمهور 35 سال گذشته به جایگاه ولایت فقیه از قول ایشان منتشر کرده است که توجه خوانندگان محترم شنود را بدان جلب میکند :

(مطلب طولانی است اما آموزنده و خواندنی است)


کدام  فرضیه به حقیقت نزدیکتر است؟

محمدعلی رامین - در موارد حساسیت‌زا، گاهی عوام و خواص به تشدید فرکانس و تحریک مواضع یکدیگر آنچنان یاری می‌رسانند که مجال اندیشیدن و تأمل بر منشأ رفتارها و عوارض گفتارها از همگان سلب می‌شود. قضاوت درباره رفتار رئیس جمهور با حکم ولایی در مورد وزارت اطلاعات، اگر با منطق و اندیشه حاکم بر این رفتار و نیز در مقایسه با نگرش سایر مدیران و سیاسیون و حتی برداشت عوام و خواص جامعه نسبت به شأن و منزلت ولی فقیه، ارزیابی شود، به حقیقت نزدیکتر و با مصالح همگانی هماهنگ‌تر خواهد بود.

اینک که پس از سه هفته تلاطم سیاسی و هیجان زدگی دوستان و دشمنان که با تحلیل های مخرب و شکننده ای همراه بود بررسی مجدد فرضیه هایی که در تحلیل و تفسیرها مطرح بود، برای همه دوستان انقلاب می تواند مفید باشد. باید توجه کرد که مخالفت با نظر استصوابی رهبری(چه بصورت مستقیم و چه از طریق شورای نگهبان)، در هر زمان به تکرار اتفاق افتاده و مقاومت در اجرای احکام . منویات ولی فقیه مکررا پیش آمده که باید یادآوری و ریشه یابی شوند. باید دریابیم که چه نوع نگرشی، گرایش به تمکین یا تقابل با حکم رهبری را پدید می آورد؟
آقای مهدی بازرگان وقتی حکم نخست‌وزیری خود را از دست امام خمینی دریافت کرد و بخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷، تصورش این بود که اولاً چون انقلاب پیروز شده، بنابراین مردم باید به زندگی شخصی خودشان بپردازند و شورای انقلاب باید ایشان را برای اداره کشور صاحب اختیار بشمارند و ثانیاً امام خمینی به عنوان مرجع دینی بویژه پس از توفیق در پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت، باید در قم مستقر شوند و به امور مذهبی جامعه رسیدگی کنند و در اداره حکومت دخالتی نداشته باشند.
براساس همین نگرش، بهنگام تصویب قانون اساسی، ایشان و همفکرانشان با اصل ولایت فقیه در جایگاه امامت امت، بشدت مخالفت کردند و لاجرم از نخست‌وزیری استعفاء داد و به مقابله با امام خمینی و نظام پرداخت.
آقای بنی‌صدر یک شأن معنوی و روحانی برای ولی فقیه قائل بود که دخالت در امور سیاست را برنمی‌تابید،آنچه در ذهن داشت جایگاهی مانند پاپ یا ملکه انگلیس و یا در شکل باستانی ایرانی آن همچون نقش موبد موبدان بود یعنی یک مقام والای غیراجرایی که صدور احکام سیاسی دور از شأن و مرتبت اوست، لذا از مواضع سیاسی امام خمینی که در حمایت از شهید رجایی بود، بشدت افسرده خاطر و بعضاً عصبانی می‌شد.
شهید رجایی در یک ماه ریاست جمهوری خود مقام امامت و مرجعیت امام خمینی را نه فقط در امور شخصی، بلکه در امور سیاسی و حکومتی پذیرفت و پیگیری کرد لکن بیش از یک ماه مهلت نیافت و به دست منافقان به شهادت رسید.
حضرت سیدعلی خامنه‌ای در دوره ریاست جمهوری خود علاوه بر تأیید و ترویج مرتبت مرجعیت و امامت امام خمینی، با حکمت و ظرافت تمام به تثبیت و تقویت جایگاه ولایت مطلقه فقیه همت گماشت و به امر امام خمینی و با کمک یاران آن حضرت، این اصل را در قانون اساسی جاودانه کرد هر چند دیگران بدون داشتن دلیل عقلی، شرعی یا قانونی، اندیشه اصیل امامت مستمر را طی ۲۲ سال گذشته مسکوت گذاشته اند.



آقای هاشمی رفسنجانی برای اقتدار ریاست جمهوری خود، ولایت فقیه را اولاً با زیرکی تمام در حد رفاقت با خود مطرح ،ثانیاً امامت را به شخص امام خمینی منحصر کرد و موضوع مرجعیت را هم به حوزه‌های علمیه ارجاع داد تا بتواند با یک ولی فقیه که از نظر خودش نه امام است و نه مرجع تقلید، به آسانی رقابت کند.
در همین زمان توسط نشریاتی که تأسیس کرده بود مانند روزنامه‌های همشهری و ایران، منشأ الهی اصل ولایت فقیه مورد خدشه قرار گرفت و در حد وکالت فقیه و با مشروعیت صرفا مردمی معرفی شد.افسوس که اکثریت علما و خواص در برابر این فتنه و انحراف فکری، سکوت کردند.
آقای محمد خاتمی از دوران ریاست جمهور خود فرصتی ساخت تا ولایت فقیه را در حد یک منصب سیاسی که در قانون اساسی دارای وظایف و اختیاراتی است و باید در برابر مردم پاسخگو باشد، تنزل دهد. طرفداران وی برای تضعیف شخص ولی فقیه و تخریب بنیان اندیشه توحیدی ولایت فقیه از هیچ کوششی فروگذار نکردند. در این فصل سلطه مشترک هاشمی – خاتمی در برابر ولایت فقیه چقدر فریاد علمایی چون علامه مصباح، آیت الله یزدی و آیت الله جنتی در فضای فکری جامعه خواص، غریبانه و تنها بود.
سیاسیون دیگری مانند کروبی، حکم حکومتی ولی فقیه را صرفاً براساس عملکرد امام خمینی می‌پذیرفتند، اما مبنای الهی امامت ولی فقیه را یا درک نکردند و یا نپذیرفتند، لذا در آزمون‌های حساس مردود شدند و جبهه ولایت الهی را رها کردند و به دشمنان اسلام و روحانیت پناه بردند.
افرادی مانند موسوی در فتنه سال ۸۸ به همراه خواص بی بصیرت نشان دادند که اصولاً هیچ نقشی برای ولایت فقیه و حتی قانون اساسی قائل نیستند و تنها از طریق نفاق و پنهان‌کاری و با شگرد فرصت‌طلبی در دوران امام خمینی به پست و مقام و اعتباری دست یافته بودند ولی هیچ پشتوانه اعتقادی نداشتند.
و اما در دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد که شرایط کاملاً دگرگون شد و نگرش‌ها نسبت به ولایت فقیه تغییر یافت در حالی که خود رئیس جمهور تحولات شگرفی را پیگیری می کرد، مخالفان وی نیز بهانه های عجیبی علیه وی طراحی می کردند و تحلیل ها و فرضیه های غریبی ارائه می دادند. اینک باید بررسی کرد که عمق این بینش‌ها و نگرش‌ها در چه مرتبتی است تا قضاوت صحیح و منصفانه میسر شود. بعضی از این فرضیات که طی دو سال گذشته مطرح و در سه هفته اخیر برای اثبات آن تلاش زیادی شد، عبارتند از:
فرض اول که عده‌ای به بهانه ارتباط نزدیک احمدی‌نژاد، مشایی بلافاصله بعد از ماجرای معاون اولی مشایی در تیر ماه ۸۸، با سرعت مطرح و پیگیری کرده‌اند، نگرشی کاملاً منفی نسبت به رئیس جمهور را در بر داشته و احمدی‌نژاد را با الفاظ و تعابیری که هرگز برای بازرگان و بنی‌صدر و موسوی و هاشمی و خاتمی در زمان مسئولیتشان به کار نمی‌بردند، ارزیابی می‌کنند. مشایی طی دو سال گذشته بارها پیش‌بینی می‌کرد که بزودی شخص احمدی‌نژاد به عنوان کافر و مشرک و منافق متهم خواهد شد!
ممکن است همینجا مطرح شود: آیا این پیش‌بینی یک طراحی و برنامه‌ریزی و اجرا بوده یا احتمال ناشی از ابراز برخی مواضع رئیس‌جمهور یا صرفاً تشخیص منطقی جهت‌گیری‌های مخالفان تندرو و منتقدان غیرمنصف در برابر دکتر احمدی‌نژاد بوده است؟
فرض دوم که ابتدا شخص احمدی‌نژاد را مبری از هر شائبه‌ای می‌داند، لکن نسبت به مشایی با احتمال توانایی سحر و جادو یا ارتباط با رمالان و ساحران، برای رئیس جمهور احساس خطر و نگرانی روزافزون می‌کرد، بمرور تحت تأثیر منادیان فرضیه اول، امروز به این جمع‌بندی نزدیک شده که احمدی‌نژاد زیر سلطه همان تصرفات جادویی، همانند عنصری بی‌اراده و مسلوب الاختیار در کنار مشایی قرار دارد و در مقابل ولی فقیه مقاومت و به منویات بیگانگان تمکین می‌کند. طرح و نشر عمومی این شائبه که ریاست جمهوری نظام اسلامی و شیعی ایران تحت اراده جادوگران و ساحران قرار دارد، نه فقط بازار رمالان را رونق می دهد، بلکه همه افتخارات و تلاش های باشکوه سال های اخیر را مدیون جنگیرها می نمایاند و ضربه هولناکی به اعتقادات دینی مسلمانان در داخل و خارج وارد می سازد.
فرض سوم که اخیراً عده‌ای از حامیان سابق همانند دشمنان اولیه احمدی‌نژاد و شکست‌خوردگان انتخابات ۸۴ و ۸۸ به طرح آن می‌پردازند، این است که اصولاً ایشان از همان ابتدا فردی دغلکار و دروغگو و دوچهره بوده و امثال مشایی و دیگران را نیز صرفاً ابزار کار خود قرار داده است و هر کاری هم که احمدی‌نژاد انجام داده و هر موضع درستی هم که گرفته، از روی نفاق و مردم‌فریبی بوده است!
صاحبان این فرضیه، رئیس جمهور را یک انسان قدرت‌پرست و نفس‌گرا می‌پندارند که برای گسترش نفوذ و سلطه خود هرکاری را انجام می‌دهد و به هیچ اعتقاد صحیح و اخلاق و ارزشی هم پایبند نیست.
معلوم نیست اخلاق دینداری یا حتی مروت و جوانمردی در این فرضیه چه جایگاهی داشته باشند، لکن به هر حال بغض و نفرت در این نگرش موج می زند.
فرض چهارم این است که رئیس جمهور انسان سالم و معتقدی بوده که چون در کار خود در هر عرصه‌ای توفیقات کم‌نظیری بدست آورده، بمرور زمان دچار عجب و غرور شده و گرفتار توهم و عارضه تکبر شده و بهمین دلیل امروز بر خلاف گذشته در برابر حکم حکومتی ولی امر تعلل و سهل‌انگاری می‌کند و در این تعلل قصد تنزل جایگاه ولایت و ارتقای موقعیت خود را دارد. و در صدد است که همانند دو رئیس جمهور قبلی، ولایت فقیه را به چالش بکشاند و اعمال ولایت را در داخل و خارج، محدود کند.

در این چهار فرض مذکور گرچه هرکدام برای خودشان شواهد و قرائنی دارند، اما با شواهد و قرائن روشنتر و مستدل‌تری قابل نقض و نفی هستند و حداقل از ابعادی خارج از انصاف و مروت و قضاوت‌هایی بسیار شتاب‌زده و بعضاً کینه‌توزانه به نظر می‌آیند.
لااقل می‌توان گفت اینگونه قضاوت‌ها با رفتار صمیمانه کنونی امام خامنه‌ای با رئیس جمهور هیچ تناسبی ندارند، چه برسد به حمایت‌های همه‌جانبه معظم‌له از اقدامات بزرگ و جهت‌گیری‌های انقلابی و مواضع شایسته احمدی‌نژاد در خلال ۶ سال گذشته؛ مگر اینکه کسی بگوید: ما باید پیشتر از رهبری جلو حادثه‌ای که احتمالاً در حال وقوع است را بگیریم و با روشنگری، افکار عمومی را برای لحظه خطر آماده کنیم تا جامعه غافلگیر نشود و مانند فتنه ۸۸ همه سرگردان نشوند…
این احتمال گرچه دور از ذهن و قابل خدشه است، ولی به هر حال بخاطر اهمیت موضوع و بزرگی خطر، قابل توجیه است؛ اما با همین احتمال نیز نباید جانب احتیاط را از دست داد و فراتر از مرزهای عقیدتی و اخلاقی اسلام، تهمت و افترا و تهدید و شبهه‌افکنی‌های غیرموجه را بکار گرفت و اذهان عمومی را دچار آشفتگی و التهابات و تردید‌های غیرواقعی نمود.
نگارنده فرض پنجمی را محتمل و قابل طرح و بررسی می‌داند که اولاً اشکالات مبنایی چهار فرض قبلی را ندارد و ثانیاً با شواهد و قرائن محکم و آشکاری قابل استناد است و با رفتار و مواضع امام خامنه‌ای هماهنگ و همسو بوده و در راستای اخلاق اسلامی استوار است و آن اینکه:
فرض کنیم مسأله‌ای که در مورد وزیر اطلاعات پیش آمده، بدون نفی ابعاد سیاسی و موضوعات پشت صحنه آن، یک بهانه و بستر عاطفی را به خود اختصاص داده که هیچ نسبتی هم با «ضد ولایت فقیه» بودن ندارد. اگر آقای احمدی‌نژاد کمترین تردیدی نسبت به حقانیت و مشروعیت ولایت فقیه و شخص امام خامنه‌ای نداشته باشد، ولی به هر دلیل به این برداشت – صحیح یا غلط – رسیده باشد که بعضی از حواشی، حقوق انسانی ایشان را لگدکوب کرده و آستانه تحمل ایشان را تنزل داده و به همین علت از رهبری استمداد برای مراعات حال خود و استمهال برای انجام تکلیف طلبیده باشند، آیا صورت مسأله تغییر نمی‌کند؟



طرح این فرض اصلاً به مفهوم انکار ضعف رئیس جمهور در پیگیری و عمل به این فرمان رهبری نیست و اینکه این «ضعف» ضربات جدی و گسترده‌ای را وارد آورده که باید در فرصتی جداگانه بحث شود، و برای همه علاقمندان واقعی دکتر احمدی‌نژاد که پیروان امام خامنه‌ای هستند، غیرقابل قبول است، تردیدی وجود ندارد؛ لکن بحث بر سر نوع برخورد ما با این موضوع است، یعنی کدام شیوه مفیدتر بود: قول لیّن و قدردانی از سایر خدمات و ارائه استدلال و انتظار منطقی حامیان و تذکر خطرات و یادآوری آسیب‌های فراوان این ضعف و تعلل، یا شیوه تهدید و تحقیر و تخریب و…؟
آیا شیوه حرمتگزاری، قدرشناسی، اعتماد سازی، خوشبینی، محبت و صمیمیت که جزو اصول اخلاق کریمانه اسلامی می‌باشند، نباید جایگزین سوءظن، بدگویی، پرخاشگری، اهانت، تهدید و تحقیر شوند؟ ممکن است دو اشکال بر این سخن وارد شود: اول اینکه تواضع در برابر متکبر عین ذلت است، دوم اینکه در قضیه‌ای به این اهمیت و در مواجهه با این انحراف خطرناک، پیشنهاد شیوه صمیمیت و محبت و حرمت‌گزاری، یک نگاه ساده‌لوحانه می‌باشد!
در پاسخ به اشکال اول باید گفت: تواضع، ظاهراً به مفهوم تمکین به اراده متکبر، ذلت‌پذیری است؛ اما اگر بحث بر سر دعوت شخص (حتی مستکبر) به سوی حق باشد، آیا زبان منطق و استدلال حکیمانه و نیز موعظه صمیمانه و نصیحت خیرخواهانه – آن هم با بیانی نرم و عاطفی – بهتر جواب نمی‌دهد؟ مگر احمدی‌نژاد از فرعون بدتر است که خداوند به دو پیامبرش (موسی و هارون) آنهمه سفارش او را در نوع برخورد کرده است؟
(البته بنده از ذکر این مثال‌ها و اشارات وهن‌آلود عذر خواهم، ولی برای روشن شدن مطلب، ناگزیر به تصریح بر بعضی تعابیر هستم.)
پاسخ اشکال دوم این است که پس اصول اخلاقی و سیره انسانی-اسلامی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) و نیز منش بزرگوارانه امام خمینی و امام خامنه‌ای در موارد مشابه با مسئولان و کارگزاران حکومت نباید برای ما الگو باشند؟
اگر کسی مسائل سیاسی و مقولات اخلاقی را از هم تفکیک کرد، آیا به اسلامیت نظام و رفتار صحیح جامعه نسبت به حکومتگران کمک کرده است؟!
بنده آنچه از مواضع و رفتار امام خامنه‌ای تاکنون در این قضیه استنباط کرده‌ام، این است که مسأله مخالفت و مقابله با ولایت فقیه اصلاً مطرح نیست، بلکه مسأله‌ای حاشیه‌ای است که با تدبیر خود معظم‌له مدیریت می‌شود و جای هیچ نگرانی نیست؛ ضمناً مواضع صریح رئیس جمهور در پیروی و اعتقاد به ولایت فقیه و رابطه صمیمانه «پدر-پسری» که با شخص امام خامنه‌ای مطرح کردند، هیچ نیازی به توهین و تهدید ندارد، بلکه این مشکل راه حل دیگری دارد که طرح یا حداقل اشاره به آن، هدف اصلی این نوشتار است:
نظام جمهوری اسلامی به تعبیر شهید بهشتی و با استناد به مقدمه و اصول پنجم و یازدهم قانون اساسی، نظام «امت-امامت» است. «امامت مستمر»، «امامت امت»، «استمرار امامت»، «امت واحد جهانی»، «ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی»، «رهبری امت اسلام» و نظایر آن تعابیر روشن و مکرری است که در قانون اساسی آمده، لکن بعد از رحلت امام خمینی این تعابیر و مفاهیم کاملاً مسکوت مانده است – چرا؟ اگر پاسخ این سؤال را بیابیم، هر بار دچار یک فتنه یا ترس از فتنه ای دیگر نمی‌شویم!
این سؤال را علاوه بر رئیس جمهور، باید اعضای مجلس خبرگان و اعضای مجلس شورای اسلامی، قبل از دیگران پاسخ دهند. تا زمانی که نظام اسلامی ما – بر خلاف اراده آقای هاشمی رفسنجانی – از نظام «ملت – دولت» به جایگاه قانون اساسی خود یعنی نظام «امت-امامت» برنگردد، هرکس که از این پس نیز در رأس قوه مجریه قرار گیرد، همانند پیشینیان با ولایت فقیه در یک جایی دچار تنش می‌شود.
نظام «ملت-دولت» یک ایده انگلیسی و براساس سکولاریسم و ناسیونالیسم شکل گرفته و مسئولان امور را با نگاه توحیدی و مبانی جهانشمول اسلامی که در نظام «امت-امامت» نهادینه شده، در تعارض و کشمکش قرار می‌دهد. چرا ما باید هنوز بعد از ۲۲ سال خود را بدون امام پنداریم و نیاز امت اسلامی را برای شناخت امام خامنه ای به منظور رهایی از ارتجاع و استکبار نادیده بگیریم؟
محمد خاتمی از اینکه تدارکاتچی ولایت فقیه باشد، ابراز شکایت می‌کرد، در حالی که فلسفه وجودی نائب امام زمان و شأن اصلی کل نظام اسلامی «تدارکاتچی بودن برای ظهور امام زمان(عج)» است.
اگر علماء، سخنوران، رسانه‌ها، نمایندگان مجلس خبرگان و شورای اسلامی و رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت، خود را در پیروی و ترویج امام خامنه‌ای، تدارک کنندگان عصر ظهور بدانند، نه گرفتار توقف در امامت امام خمینی می‌شوند، نه دچار تبلیغ و ترویج خودشان می‌شوند و نه با عبور از ولایت فقیه، خود را مستقلاً مبلغ و مروج امام زمان(عج) خواهند پنداشت.
اگر آقای احمدی‌نژاد رابطه «رهبری-ریاست‌جمهوری» را رابطه «پدر-پسری» معرفی می‌کند، آقای هاشمی این رابطه را در حد «رفاقت دو رفیق» می‌دید و آقای خاتمی هم آن را ارتباط قانونی «دو مسئول پاسخگو» معرفی می‌کرد.



اگر برداشت عاطفی آقای احمدی‌نژاد نسبت به ولایت فقیه ناقص است، توصیف آقایان هاشمی و خاتمی، ضدقانون اساسی بود! در عین حال یادمان باشد که فهم عمومی از رسالت جهان‌شمول ولایت فقیه به عنوان نائب امام زمان(عج)، امروز در حد احساسات عاطفی و ارادت شخصی نسبت به شخص «حضرت آقا» محدود و منحصر شده است.



اگر این برداشت‌های ناقص و غلط را بخواهیم اصلاح کنیم، آیا راهی بجز تعمیق معرفت دینی نسبت به ولایت فقیه و بازگشت به قانون اساسی و اندیشه‌های ناب امام خمینی و شهید بهشتی برای احیای مقام امامت ولی فقیه و پیگیری نظام «امت-امامت» داریم؟
تا زمانی که پاسداران قانون اساسی نسبت به اصول مبنایی آن سکوت کنند، آیا رؤسای جمهور بعدی و یا رؤسای فعلی قوای دیگر، خود را «مأموم» امام خامنه‌ای می‌دانند و در مجالست‌های داخلی و خارجی خود، امامت ولی فقیه را مورد تأکید و تأیید و ترویج قرار می‌دهند؟ فعلاً داشتن حساسیت بالا و مطالبه توقعات منطقی و شرعی از دکتر محمود احمدی‌نژاد که دلبسته واقعی به شخص رهبری است، کار سختی نیست، اما آیا برای دیگر مسئولان فعلی و آینده که امامت ولی فقیه را خلاف نظر امام خمینی و خلاف اصول ۲ و ۵ و ۵۷ و ۱۷۷ قانون اساسی مسکوت گذاشته‌اند، برای «لحظات چالش» راه چاره‌ای اندیشیده شده است؟
گرچه ما سه هفته از بهترین مقطع قیام مسلمانان جهان و نیاز آنها به توجهات نظام و رهنمودهای شخص امام خامنه ای را به پای یک چالش بیهوده و نابهنگام هدر داده ایم، اما برای جبران این غفلت زیان بار می توان با همت جمعی هر سه قوه، مجلس خبرگان، خواص با بصیرت و رسانه های جمعی، حضور خود در عرصه جهانی برای یاری مسلمانان مظلوم را با معرفی محوریت امام خامنه ای دنبال کنیم و نقش سرنوشت ساز خود را در تاریخ ایران واسلام، بر عهده گیریم.

لینک منبع  +

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۱:۱۶
مهران موزون

جناب آقای دکتر رحمانی فضلی،

وزیر محترم کشور جمهوری اسلامی

باسلام

ظاهراً کسی را که به نوکری مردم استان ایلام فرستاده اید که شایستگی این سمت را ندارد.

وی به تازگی افاضه نموده است : من حوادث سال 88 را فتنه نمی دانم.

او در ادامه به خبرنگاران معترض گفته است : هر کاری هم می خواهید بکنید.



وزیر محترم کشور،

بدیهی است هر کسی می تواند نظر شخصی خویش را حتی در خصوص بود و نبود خدا داشته باشد.

اما شما بهتر می دانید که بیان نظر شخصی در هرجایی و هر زمان و مکان و مکانتی ممکن نیست.

کسی که به سمت استانداری یک استان برگزیده می شود خوب میداند که می بایست جایگاه حقوقی، سیاسی ، اجتماعی و مدیریتی خویش را رعایت کند.

این وبلاگ ساده از شما برادر گرامی که به حُسن سلوک و صحت مشی و منش شناخته می شوید می خواهد که شخص مذکور را که یا از تبار ساده لوحان و بی بصیرتانی است که شایستگی خدمت به مردم را ندارد و یا عملاً  جزو عمله ی فتنه 88 می باشد را عزل فرموده و به کم هزینه ترین شکل ممکن از حکمرانی بر  استانی که زادگاه یکی از مظلوم ترین شهدای هسته ای ماست برکنار فرمایید.

استان محروم ایلام نیاز به استانداری که شاقول ذهنش را با مبادی غیرولایت طراز میکند نیاز ندارد.

جناب رحمان فضلی،

من ایلامی نیستم اما استان ایلام را خوب می شناسم،

هنوز بوی خون و آتش از جای جای آن به مشام می رسد.

لکن ایلام فقط بوی خون و حماسه نمی دهد بلکه عطر رگ وریشه ی آرمیتای رضایی نژاد را نیز در خود دارد.

از ملکه ی عشق و محبت دلهای پدران و مادران ایران سخن میگویم که پیش چشمش، پیکر مطهر پدرش را آماج گلوله های حقد و غضب قرار دادند.



ظاهرا استاندار منصوب شما آنقدر ولایت ناشناس است که نه تنها قریب به 100 مرتبه صدور واژگان فتنه را از لسان ولایت نشنیده اند بلکه حتی قبول ندارند که قاتلان و آمرانِ غیر مستقیمِ پرپر کردنِ شهدای هسته ای ما همان برپاکنندگان فتنه 88 هستند.

همان کسانی که به قول رهبر عزیزمان، جرم بزرگ آنان در سال 88 امیدوار کردن دشمن بود.

جناب رحمانی فضلی،

خواهشمند است دستور فرمایید تا محمدرضا مروارید پس از عزل از سمت خویش، با پای پیاده از استان ایلام خارج شود تا شاید اسائه ادب غیرمستقیمی که این فرد به خون شهید داریوش رضایی نژاد + و شهدای فتنه 88 کرده است جبران گردد.

امیدوارم خواهش این برادر کوچکتان اجابت شود تا ناچار نباشیم موج سایبری لازم را برای تواب سازی محمدرضا مروارید به راه بیاندازیم.

در اینجا ضمن ادای احترام به مقام وزارت محترم کشور، نظرتان را به فرازی از فرمایشات حضرت آقا(روحی له الفدا) جلب می نمایم :

((  بدون تردید دشمن در جدا کردن مردم از نظام اسلامى شکست خورده است. سال گذشته[88] در انتخابات، چهل میلیون مردم کشور پاى صندوقهاى رأى رفتند. در واقع یک رفراندوم چهل میلیونى به نفع نظام جمهورى اسلامى و به نفع انتخابات انجام گرفت؛ همین بود که دشمن را عصبانى کرد. خواستند با فتنه اثر آن را از بین ببرند، اما این را هم نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم ایستادند. فتنه‌ى سال 88 کشور را واکسینه کرد؛ مردم را بر ضد میکروبهاى سیاسى و اجتماعى‌اى که میتواند اثر بگذارد، مجهز کرد؛ بصیرت مردم را بیشتر کرد. ))


پی نوشت 1 : خبرها حاکی از آن است که استاندار ایلام مواضع شاذ خود را اصلاح کرده و در چرخشی 180 درجه ای ابراز داشته است : من فتنه 88 را محکوم کرده و آنرا دسیسه‌ای بزرگ می‌دانم.

شنود ضمن استقبال از این عقب نشینی آشکار، امیدوار است تا مدیران ارشد مسئولانه تر سخن بگویند. چه اینکه درست قضیه آن بود که محمدرضا مروارید رسماً از مواضع اعلام شده ی قبلی عذرخواهی و طلب بخشش میکرد.

۳۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۲ ، ۱۸:۲۹
مهران موزون

آیا دختران عربستانی راه حل درست را یادآور شده اند؟

لطفاَ زودقضاوت نکنید،

فعلا این لینک +  و همچنین عکس زیر را که مربوط به خبر همین لینک است ببینید و در مورد آن گفتگو و اظهارنظر نمایید تا شنود نیز مطلب خود را بارگذاری کند.



خواهش اول : اگر مخالف طرح بحث هستید لطفاً شوخی ها بی مورد، تحقیر کردن موضوع، تراشیدن پیش فرض های منفی و خدای ناکرده تخطئه و توهین را دستمایه کامنت های این پُست قرار ندهید و صرفا در بحثی که «طرح» با آن موافق نیستید ابراز مخالفت کنید و بگویید که مخالف طرح و بررسی این مشکلید.

هرچه باشد صحبت برسر یکی از تلخ ترین و خطرناکترین آسیب های اجتماعی کنونی کشورمان (بالا رفتن سن ازدواج و مجرد ماندن میلیونها انسان در ایران امروز است) .

خواهش دوم : لطفاً نه تنها در مورد تشخیص علل و ریشه های این مشکل، بلکه از آن مهمتر در خصوص چگونگی حل مشکل صحبت بفرمایید.

بیایید قدری جدی و صادقانه در مورد این باره به بحث بنشینیم.

دوستان و یاران، کیان خانواده ی ایرانی در خطر است.


۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۶:۴۹
مهران موزون

ما را فریبکار خوانده اید،

یادم هست همین چند سال قبل بود که مک کین طوری سخن گفت که گویی عراق و پاکستان هم مرزند.(ایران را با عراق اشتباه گرفته بود)

این حال و روز سناتوری بود که عزم داشت تا رئیس جمهورتان شود و دست برقضا همین آدم نادان یکی از دشمنان سرسخت ایران است.



خواستم بگویم : مطمئنید سوراخ دعا را گم نکرده اید و همچون مک کین ایران را با اسرائیل اشتباه نگرفته اید؟

ما فریبکاریم یا رژیمی که با داشتن بمب های اتم و کشتار کودکان غزه ادعای دموکراسی اش می شود؟

بیایید رها کنیم اسرائیل را و کمی با پرونده های فریبکاری خود امریکا مشغول شویم.

خانم شرمن،

آیا ایران فریبکار است یا کشوری که به بهانه یافتن سلاحهای اتمی عراق وارد آن کشور شد (آنهم علیرغم مخالفت شدید جامعه جهانی) و پس از ناکار کردن میلیونها خانواده ی عراقی و انهدام زیرساخت های آن کشور با وقاحت تمام بی آنکه از جهانیان بابت آنکه سلاح کشتار جمعی در میان نبود عذرخواهی کند عراق را ترک کرد.

ما فریبکاریم یا شما که به بهانه زشتی و شُنعَت کشتار شیمیایی 200 نفر در سوریه(که به دست عوامل خودتان انجام شد) تصمیم به تجاوز و کشتار چندصدهزار نفری به این کشور را گرفتید در حالیکه پس از 70 سال که از کشتار دویست هزار نفری بمب اتم شما در هیروشیما و ناکازاکی میگذرد هنوز یکی از روسای جمهور شما حتی یک عذرخواهی خشک و خالی از مردم ژاپن و جامعه ی جهانی نکرده است.

واقعا اگر اوباما ذره ای در لشکر کشی به سوریه صداقت داشت نمی بایست ابتدا روح هری ترومن را سرزنش نموده و از مردم ژاپن عذرخواهی می کرد؟

کشوری که به قتل عام 200000 ژاپنی با انفجار اتمی اقدام کرده و حاضر به عذرخواهی هم نیست حال برای قتل 200 سوری بیگناه اشک تمساح ریخته و اصرار بر کشتاری عظیم تر دارد.

این عین فریبکاری و دغل بازی نیست؟

خانم شرمن،

شما آنقدر فریبکارید که قبل از فریب جامعه جهانی، سر مردم خود گول می مالید.

یادم هست تلویزیون ما صحنه ی لگد زدن سربازان وحشی شما به درب خانه های مردم عراق و ورود جنایت بار آنها به حریم خانواده های آن کشور را نشان میداد آنهم در نیمه های شب و در حالیکه زنان و کودکان عراقی از ترس به هم چسبیده و ضجه میزدند.

یکی از بستگان نزدیک ما تازه از امریکا آمده و کنار ما نشسته بود.

از او پرسیدم : این صحنه های دردناک را ما که ایرانی هستیم و 8 سال از کشور عراق زخم جنگ و تجاوز را تجربه کرده ایم تحمل نداریم ببینیم و دلمان برای مردم عراق میسوزد، شما که از نزدیک با مردم امریکا حشر و نشر دارید توضیح دهید که آیا این تصاویر را می بینند؟ اگر آری، واکنش شان چیست؟

خانم شرمن ،

می دانید چه گفت آن مرد؟

خنده ای کرد و گفت : همین چند روز پیش، آنجا در رستورانی بودم و همین تصاویر در حال پخش بود و شهروندان امریکایی در حالیکه مشغول صرف غذا بودند با حرص بر سر سربازانی که نوک اسلحه هایشان را بر سر کودکان و زنان عراقی نشانه میرفتند فریاد میزدند : بکشید این حرومزاده ها رو!

با شگفتی گفتم : نمی فهمم!!! یعنی چی؟

گفت : خیلی ساده اس! رسانه های امریکا مردم خودشون رو پیش از مردم جهان گول میزنن. اونا ملت امریکا رو اینجوری فریب دادند که دولت امریکا با مالیات شما رفته اون سر دنیا در محلی که بهش «ایراک» میگن و یه مشت دزد تروریست وحشی غارتگر بیرحم رو که در کوه و بیابون قایم شدن و اصلا تمدن و شهر نشینی حالیشون نیست از بین ببرن تا دوچیز آسیب نبینه : دموکراسی و آزادی.

خانم شرمن شما چه بر سر 400 میلیون امریکایی بینوا آورده اید؟ آیا این انتهای تحمیق ملی امریکا  نیست؟

یک سوال :

اگر فاکس نیوز و سی ان ان و ... نباشند بنظر شما ظرف کمتر از 3 سال، امریکا به 50 کشور تقسیم نمی شود؟

سوال دیگر :

اگر فریبکاری های هالیوود شما فقط 5 سال تعطیل شود از کشور شما چیزی به جای میماند؟

خاطره ای دیگر :

کمپانی صهیونیستی برادران وارنر تازه فیلم پر از دروغ و نیرنگ و جعلیات «300» را اکران نموده بود.

یکی از ایرانیان مقیم اوکلاهاما با من تماس گرفت و گفت : فلانی شما رو بخدا جواب این فیلم را بدهید.(شاید گمانش این بود که من مایکل مور هستم)

گفتم چه شده؟

گفت : 20 سال است که در امریکا هستیم و با همسایه های امریکایی خود روابط مسالمت آمیز و دوستانه ای داریم، پس از اکران این فیلم آنها با ما بد شده اند.

گفتم حرف حسابشان چیست؟

گفت : میگویند اگر2500 سال پیش آن 300 نفر در برابر خشایارشاه مقاومت نمی کردند ما در عصر حاضر چیزی بنام دموکراسی نداشتیم.

می بینید خانم شرمن؟

به لشکر 12000 نفره ی فیلمنامه نویسان هالیوود تبریک میگویم که این چنین در فریب اذهان عمومی استادند.

خانم شرمن : فیلم پرل هاربر را که دیده اید!

آیا پاسخ و توجیه قتل عام چندصدهزار نفر از مردم ژاپن در اذهان عمومی ملت امریکا این است؟

این نهایت فریبکاری نیست؟

خانم شرمن،

آبا حاضرید در یک مصاحبه با همین وبلاگ ساده ایرانی شرکت کنید و به سوال ساده زیر جواب دهید؟

آیا این یک اَبَرفریبکاری نیست که کشوری همچون ایران را که طی 35 سال گذشته 35 انتخابات داشته است را فریبکار بخوانید اما با مقامات کشوری که حتی یک انتخابات، حتی یک نشریه مردمی و حتی یک گواهی نامه رانندگی زنانه در آن وجود ندارد نرد رفاقت و عشق ببازید؟ و پیمان اتحاد ببندید؟

این وقیحانه ترین فریبکاری در تاریخ روابط دیپلماسی جهان نیست؟

اما شرمنِ پیر،

من فکر میکنم شما خواسته اید هوشمندی و زیرکی ایرانیان را تحسین کنید بی آنکه مردمتان متوجه این تحسین شوند.

بنابراین از عبارت فریبکاری و نیرنگ استفاده کرده اید لکن در حقیقت در برابر تمدن 7000 ساله ی ایران زانو زده اید.

براستی این خیلی خیلی هوشمندی و درایت زیادی است که ایران طی 35 سال گذشته با دست خالی از زمینِ ذلتِ طاغوت دست نشانده ی شما برخاست و برسر امریکای 1953 (که از راه دور در ایران کودتا براه می انداخت و دولت عوض می کرد) بلایی آورد که اکنون پس از سالها حضور چند ده هزار نیروی تا دندان مسلح خود، وجودش را ندارد که خاک ایران را لمس کند و تنها از پشت میزهای مذاکره است که با زبان کشیده ، له له میزند تا شاید راهی برای نفوذ در ایران بیابد.



آری خانم شرمن،

از همان ایرانی سخن میگویم که کل بودجه ی سالیانه اش در حد بودجه های نظامی شما هم نیست.

ما فریبکار نیستیم سرکار خانم،

فریبکار و نیزنگ باز دولتی است که دو دهه است با تربیت نیروهای تروریست القاعده در سطح جهان نقش کمپانی مبارزه با آفات و حشراتی را بازی میکند که برای از بین بردن حشرات و موشها وارد خانه مردم شده و پس از کشتن یک موش، چند موش دیگر را در پستوی خانه ی مشتری رها میکند و سپس با فاکتور کردن هزینه های از بین بردن موش اول، منابع مالی و زیر زمینی مشتری را به یغما میبرد و نزد مردم ساده لوح امریکا نیز ندا در میدهد که : از طرف شما و با خرج شما رفتیم تا تروریست را از بین ببریم.

در حالیکه مقتول را به خرج خودش کشته اید.

این است نیزنگ شما خانم شرمن،

ساختمان های از رده خارج تجارت جهانی را خرج اشغال دو کشور خاورمیانه می کنید و وقیحانه اجازه تفحص همان دو کشور را در واقعه فریبکارانه ی 11 سپتامبر نمی دهید.

آیا این انتهای وقاحت نیست که با داشتن پرونده ی فوق قطور نیرنگ ها و فریبهای 70 سال گذشته تان، دیگران را فریبکار بخوانید؟

شما برای تهیه موادخام آشپزخانه های خبری کشورتان، به سراسر جهان دوربین و آدم های کثیفی همچون کریستین امانپور را اعزام میکنید(که گاهی به قیمت تن فروشی اقدام به ضبط صحنه های زنده و مهیج کشتار مردم بوسنی میکرد)  اما به خبرنگاران کشورهای هدف اجازه نمی دهید تا از محدوده ی چند کیلومتری سازمان ملل فاصله بگیرند.

شما برای فریب دادن اذهان عمومی کشوری چون ایران از مجری های فاحشه و همجنس باز در رسانه ی دغل بازی همچون VOA استفاده می کنید و برای درز اخبار آنچه که در رختخواب های پشت دوربین میگذرد ابایی از هیچکس ندارید فقط برای اینکه گردونه فریب و نیرنگتان همچنان بچرخد.

ای ننگ بر این نیرنگتان باد خانم شرمن،

ما را فریبکار میخوانید،

ما هیچگاه به سواحل شما نیامدیم و ژنرال دریایی ما هیچگاه در سواحل شما دستور شلیک موشک به هواپیمای مسافربری و تکه تکه کردن اتباع شما را نداد که پس از آن بخواهیم به چنین ژنرالی مدال افتخار هم بدهیم.

اما این شما بودید که چنین کردید و این نظامی قاتل هنوز در کشور شما به حیات ننگین خویش ادامه میدهد.

ما هیچگاه همچون گربه ی دزد و از طریق صحرای نوادا به کشور شما نیروهای نظامی اعزام نکردیم که بخواهیم کاخ سفید را اشغال کنیم اما شما اینکار را 35 سال پیش در صحرای طبس کردید و ثمرش را نیز دید.

ما هیچگاه در 35 سال گذشته که همچون خار در گلوی سیاست هایتان نشسته ایم سابقه ی ساخت لانه ی جاسوسی (به بهانه ی سفارت) ندشته ایم.

اما شما 25 سال تمام (32 تا 57) اینکار را کردید، اسنادش را که خوانده اید!

خانم شرمن،

ایرانیان جنتلمن ترین ملت های جهانند!

می گویم جنتلمن! چون درکتان در همین حد است و با واژگان فاخر ایرانی و پاردایم های آن آشنا نیستید.

آری ما جنتلمن ترین مردمان تاریخیم!

چرا؟

چون افتخار می کنیم که در برابر حرف حق مقاومتی نداریم.

نشانه اش همین مکتب تشیع ماست.

همان اعراب عربستان که اسلام عزیز در آغوششان هبوط کرد اکنون به پوست گردوی اسلام اکتفا کرده اند که نتیجه اش را در سوریه می بینید در حالیکه ما ایرانیان از راه دور و بی آنکه نیاز باشد تا پیامبر بین ما هبوط کند به مغز گردوی دین یعنی غدیر دست یافتیم که فرموده اند العاقل یکفی بالاشاره.

و ما ادراک مالغدیر خانم شرمن؟

آری ما ایرانی ها در برابر حرف حق مقاومتی نداریم اما مهره مهره های گردن ظالم و متجاوز به حریم مان را از هم سوا میکنیم.

مواظب باشید خانم شرمن،

شاید شما گله های اسب وحشی تگزاس را خوب بلد باشید تا رام کنید،

ولی ما همانیم که مغولهای وحشی را 400 سال پیش از آغاز تمدن فریبکار شما، رام کرده و به نفع اسلام و انسانیت از آنان سواری گرفتیم.

شما که از مغولهای قرن هفتم هجری وحشی تر نیستید!..هستید؟

من اما ادعا میکنم که شما از مغولها بسیار بسیار فریبکارترید و این فریب شما در تمام جهان شاید کارگر باشد اما برای ما خیر!

ملتی که از علی (ع) تا خمینی(ره)، امیرش مشخص، مسیرش مشخص است برای شکار فریبکار، دِل دِل نمی کند خانم شرمن.

به عقیده ی من DNA که چه عرض کنم بلکه روح تمدن 250 ساله ی امریکا نیرنگ باز و فریبکار است.

راستی خانم شرمن، شما به روح اعتقاد دارید؟


لینک مطلب در 598 +

لینک مطلب در مشرق نیوز +

لینک مطلب در بیباک نیوز +

لینک چاپ مطلب در روزنامه ی هگمتانه +

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۲ ، ۰۸:۴۰
مهران موزون