شنود

سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

شنود

سیاسی، فرهنگی، اجتماعی

شنود

در سپهر ملیِ «گفت و شنودِ» کشوری که ردپای 5000 سال تمدن در آن وجود دارد و مزین به آموزه های متعالی دینی همچون اسلام نیز هست، زیبنده نیست که سهم «گفتن» ها بسیار بیشتر از «شنیدن»ها باشد.
شنیدن نه به معنای پذیرشِ بی چون و چرا، بلکه ناظر بر این آسیب که قوه ی شنیداری ما بسیار کمتر از قوه ی گفتارمان فعال و آماده ارتباط با طرف مقابل است.
ما در غالب گفت وشنودهای فی مابین، اگر هم به ظاهر در حال توجه به سخنان طرف مقابل هستیم، درواقع منتظریم تا رشته ی سخن را در دست گرفته و آنچه را که از پیش آماده نموده ایم روانه ی روبرو کنیم.
این موضوع را یک آسیب فرهنگی عمیق برای کشوری که سعدی ها، فردوسی ها، خواجه نصیرها، ابن سیناها و ... را به جهان ارائه کرده است می دانم.
پایگاه شنود، محلی است برای شنیدن سخنان دوستان و عابرانی که در فضای مجازی گذرشان به این دریچه ی سخن می افتد.
فضای محقر «شنود»،
به شرط عدم اسائه ادب و رعایت نزاکت در سخن، به روی هر مخالف و موافقی گشوده است.

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

امروز که جانوران صهیونیست به پشتگرمی بیشرف ترین دولت جهان (آمریکا ) سلاخیِ شبانه روزی در باریکه ی غزه به راه انداخته اند، یکبار دیگر عیار مسلمانی و شاخصهای انسانیت برخی چهره های خاص بیش از پیش لو رفته است.
امروز امثال شیرین عبادی که برای ابراز یک محکومیت ساده (بابت قتل عام کودکان غزه) خفقان گرفته اند عیار انسانیت و اعتبار جایزه صهیونیستی نوبل شان کاملا بیرون زده است.
امروز لکّاته ای بنام معصومه علینژاد قمیکلایی که هّم و غم خود را برای کشف حجابِ نوامیس مردم کشورش و تخریب سلامتِ اخلاق در خانوار ایرانی بکار بسته و نانجیبی مدرن خویش را پشت واژه «آزادی و حق انتخاب» پنهان ساخته برای اعلام محکومیت «سلب آزادی در نفس کشیدن مردم غزه» ، انگار که در این دنیا نیست و ریق رحمت را سرکشیده است.

امروز رئیس جمهور مودب!! و باهوش!! آمریکا بیش از آنکه به فکر آبروی سیاسی ملت خویش باشد نگران امنیتِ سگ توله ایست که هفتاد سال پیش از زِنای سیاسی انگلیس خبیث و شیطان بزرگ در قلب خاورمیانه متولد شده است.
امروز اوبامای خنده رو را میتوان بیشرم ترین رئیس جمهور جهان نامید که سال گذشته به بهانه قتل دویست نفر از مردم سوریه (که آنهم به دست تروریست های دست نشانده ی خودشان بود) تصمیم به حمله به این کشور را داشت اما حالا در خصوص قصابی نتانیاهو،  نیشش را تا بناگوش باز کرده و به ریش اذهان عمومی جهان میخندد.
امروز درازگوشان فریب خورده ای که مزدوری خلیفه ی داعش را میکنند آنقدر عقل ندارند تا از ابوبکرشان بپرسند : یا خلیفه! اگر ما مسلمانیم و ساکنین غزه نیز!
پس چرا  لوله اسلحه خود را به سمت وُحوش ساکن تلاویو نمیگیریم؟ چرا به جای تصمیم به تخریب بارگاه حسین (ع) کاخ حسین اوباما را تهدید نمیکنیم؟ چرا به جای خونخواهی پلیدی چون صدام حسین، طلب ریختن خون لیبرمن و نتانیاهو نمیکنیم؟
امروز بوزینه ای «مفتی نما» بنام ناصرالعمر در عربستان بر کرسی فتوا نشسته و زیر عبای خادم کعبه ، فتوا به حمایت از خلیفه ای میدهد که برطبل تخریب کعبه میکوبد.

عبدالله وهابی اما، این تناقض رفتاری را نزد اذهان عمومی عربستان چگونه رفو میکند؟
اسرائیل کودکان غزه را شکار میکند و به سیخ بمبهای فسفری میکِشد در حالیکه عبدالله شارلاتان، حامی شیخی بنام ناصر العمر است که ناموس شیعه را برای داعشیون از شیرمادر حلالتر اعلام کرده است. +
هان ای وجدانهای بیدار جهان، پیدا کنید پرتقال فروش را.
امروز گرازهای شکم گنده ی قطَری که روزگاری کلاه هدایا و سرمایه گذاری در غزه برسر حماس گذاشتند در کدام سوراخ پنهان شده اند؟

امروز بارزانی کودن که سالهاست با اسرائیلی ها نرد عشق میبازد به کدامین بهانه، ساز تجزیه طلبی کردستان عراق را ساز کرده است؟
مردم کرد را چه فرض کرده این مسعود منفور؟
او حتی از روی کسی چون «مام جلال» هم شرم نمیکند؟
حقیقت این است که مغز مسعود بارزانی آنقدر فسفر ندارد که بمب های فسفریِ ریخته شده در غزه مجابش کند که اسرائیل شریک آتیه داری برای جفتگیری و جوجه کشی ژئوپلتیک نیست.
مسعود نمیداند که اگر خود را یک کرد مسلمان میداند بهتر است همانطور که آلتهای قتاله ی داعش را در تصرف موصل دیده است، کَدوی تمایل ملت عراق به حفظ تمامیت ارضی عراق را نیز ببیند و بیاد بیاورد که پدرش تمتعی از حربه و آلت تجزیه طلبی نبرد تا مُرد.
امروز اماراتیهای مدعی جزایر ایران، برای دفاع از کودکان غزه هیچ برنامه ای(بخوانید هیچ غیرتی) ندارند در حالیکه همیشه جدول برنامه ی 20 ساله ی اقتصاد فحشامحور و قوّادی شان روی میز است.

ما میدانیم که یک روحانی، عمامه را برسر میگذارد اما امروز آنانی که زیر عمامه های انگلیسی خویش قایم شده و در لندن روی آنتن ماهواره های خویش می نشینند بیش از هر زمان دیگری نشان داده اند که تنفس حیاتشان از مخرج کانالهای ماهواره ایست که پهنای باند آن را انگلیس خبیث میدهد، اینان عمامه برسر ندارند بلکه زیر عمامه هایشان پناه گرفته اند تا چند روزی بتوانند تخم نفاق و کینه را بین شیعه و سنی بیشتر بکارند. در حالیکه کمترین وظیفه ای در برابر دفاع از مسلمانان فلسطین نمیکنند.
عمامه های انگلیسی را عشق است، گور پدر کودکان غزه که ظرف 10 روز 4 میلیون کیلو بمب برسرشان ریخته شده.
این شبها آسمان غزه بیش از هر زمان دیگری روشن و پرنور است، نوری که از قلب ظلمت شلیک می شود.
ای ننگ بر آنانی باد که از باده ی دروغِین «ما انسانیم» سرمستند.
ننگ!


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۳ ، ۲۰:۵۳
مهران موزون

ظریف : خدایا خودت کمکم کن جَمِش کنم

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۳ ، ۰۲:۵۱
مهران موزون

علی یونسی سعی وافری در مشایی نمایی خود در دولت یازدهم دارد، او سخنان و مواضعی ابراز میکند که برای دولت حسن روحانی حاشیه ساز است،  ظاهرا دست بردار هم نیست و از پایان کار مشایی نیز عبرت نمی گیرد.

یونسی که تا همین چندی قبل، پیشنهاد بازگرداندن تصویر حیوانی غیر اهلی همچون شیر پرچم شاهنشاهی را به پرچم جمهوری اسلامی و جایگزینی با نام مقدسِ الله داده بود بتازگی گفته است :

(( «این «بهترین» حالت برای کشور است که «قدرت» بین دو گروه «دست به دست» شود، اما «احمدی نژاد» همه قواعد این دوجریان را به هم ریخت. همه را به رینگ برد و «منهدم» کرد. دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا احساس کردند جایی برای رقابت بین خودشان نمانده و باید با جریان «غیراهلی» احمدی نژاد رقابت کنند. احساس کردند «غریبه ای» وارد شده که باید علیه او متحد شد.»

وزیر اطلاعات خاتمی می افزاید: «جریان غیراهلی احمدی نژاد در برابر این دو جریان اصیل تاب نیاورد چون جریان احمدی نژاد یک جریان بی اصالت بود اما جریان هاشمی یک جریان «ریشه دار» پنجاه ساله است … البته الان هر دوجریان اصلاح طلبی در کُما هستند. احمدی نژاد هر دو جریان را شوکه کرده و هنوز قد راست نکرده اند. ضربه ای که احمدی نژاد به اصولگرایان و اصلاح طلبان زد سنگین بود. این دو جریان هنوز هویت اصلی قبل از احمدی نژاد را پیدا نکرده اند و از آن ضربه گیج هستند.»
«احمدی نژاد فرصت رییس جمهور شدنِ دوباره را از دست داد. جریان احمدی نژاد به عنوان مسلط و غالب دیگر هیچ گاه به وجود نخواهد آمد.»))

اکنون چند سوال از این شخصیت دانشمند!! و فرهیخته!! مطرح است :

جناب یونسی،

1) آیا جریان احمدی نژاد برای انقلاب غیراهلی تر است یا شیروحشی پیشنهادی شما؟(نظر به اینکه شیر اهلی در طبیعت نداریم)

2) شما که میگویید احمدی نژاد آن دو طیف را منهدم کرد چگونه بلافاصله ابراز میدارید که جریان غیراهلی احمدی نژاد در برابر این دوجریان اصیل!! تاب نیاورد؟ چگونه احمدی نژاد در برابر دوجریانی تاب!!! نیاورد که خودش آنان را منهدم کرده بود؟

3) این که میگویید جریان احمدی نژاد هیچگاه!!! به وجود نخواهد آمد ربطی به قسمهای سه گانه و جلاله ی  آقای روحانی که ندارد! ...دارد؟؟؟

4) اگر جریان احمدی نژاد اصالت ندارد و دیگر جایگاه بازگشت ندارد و چه و چه... دلیل اینهمه  وحشت شما و رفقایتان از کسی که اکنون در قدرت نیست و سکوت هم کرده چیست؟

این همه لرزه بر اندام نازنین شما و دوستانتان از نام و نشان احمدی نژاد بابت چیست؟

اگر احمدی نژاد عددی نیست چرا اینهمه درباره اش و اینکه بالاخره خواهد آمد یا نخواهد آمد.... بحث و رایزنی میکنید. بگذارید کسی که جایگاه و اصالت سیاسی ندارد بیاید و شانس اندکش را در انتخابات آینده بیازماید. از چه میترسید؟ این رعشه های سیاسی که بر بدنه ی طیفتان افتاده برای چیست؟ به عقیده ی این نگارنده اگر ریگی به کفش شما و هم کیشانتان نیست باید احمدی نژاد را برای شرکت و حضور در انتخابات آینده تشویق هم بکنید تا بیاید و نزد خلق ضایع شود و آنگونه که شمایانِ اهلی میگویید : برای همیشه کنار رود.

آقای یونسی،

معصوم (ع) فرمود : کسی که انصاف ندارد ایمان ندارد.

منصفانه نمیگویم؟


بازنشر مطلب در پایگاه راهکارنیوز +

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۶
مهران موزون

نام آن دو نفری که احمد متوسلیان در مورد آنها گفته بود: «اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند»چیست؟

گوینده این جمله که «احمد متوسلیان دندان کرم خورده ای بود که ما آنرا کندیم و انداختیم دور»، چه کسی بود؟

بیشتر بخوانید  +


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۱
مهران موزون

حمید فرخ نژاد بالاخره به دستمزد واقعی اش (برای ایفای نقش در فیلم «دموکراسی در روز روشن» ) رسید.

بخوانید +

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۲۱:۲۴
مهران موزون

به گزارش پایگاه 598  آنچه که در زیر میخوانید دلنوشته یک معلم اهل بابل و از آشنایان خانواده علینژاد است که با عتابی خواهرانه خطاب به معصومه علینژاد نوشته شده و از آنجا که در این مطلب نکاتی در خصوص خانواده محترم علینژاد آمده است،  پایگاه 598 در راستای تکلیف شرعی و تعهدات حرفه ای خویش موظف بود صحت و سقم این مطالب را بررسی نماید تا مبانی اخلاقی را برای نشر آن (به لحاظ اینکه در خصوص والدین معصومه علینژاد گفته شده) نادیده گرفته نشود. خوشبختانه هیچ نکته ی پنهانی در این مطلب وجود ندارد مگر اینکه قبلا توسط خود مسیح علینژاد یا دیگران در اینترنت منتشر شده باشد. اینکه مادر ایشان زرین خانم نام دارد و یا اینکه پدر ایشان کشاورزی اهل قمیکلای بابل است و یا...
آنچه مهم است سخنی است که صادقانه از دل یک خانم ایرانی متعهد اهل بابل برآمده که از سر دلسوزی تلاش دارد تا برای عموم مردم شریف ایران این نکته را تبیین کند که خانواده مسیح علینژاد موافق کارهای ضدانقلابی، ضددینی و ضد وطنی وی نبوده و نیستند.


متن کامل نامه فوق الذکر به شرح ذیل می باشد:

سلام معصومه! نمیدانم دراین لحظه کجایی و چه میکنی؟
میدانی از کجا و با چه حالی این نامه را برایت مینویسم؟
باورت نمیشود، به خانه ی بانویی آمده ام که تو در حقش جفا کرده ای! آمده ام تا برایت چیزی بخواهم.
اکنون با اینکه صدها کیلومتر از بابل دورم حس غربت ندارم، اما احساس خجالت چرا!
معصومه مرا ببخش که این را میگویم : هرجا هستی از خدا برایت آرزو دارم که یا به راه راست هدایت شوی یا ...
باور کن اگر قابل هدایت نباشی، خیلی بهتر است که عمر بیش از این، از خدا طلب نکنی ، چون کوله بارعذاب و گناهانت از اینکه هست سنگین تر نمیشود.
نمیدانی چقدر برایم سخت است که برای دختر زرین خانمِ قمیکلایی چنین آرزویی داشته باشم.
آنشب فوتبال ایران و آرژانتین در حالیکه خانواده به تماشای بازی نشسته بودند من برایت به قرآن تفألی زدم میدانی چه آیه ای آمد؟  « و بالوالدین احسانا »
تنم یخ کرد.
باخود گفتم : بیچاره زرین خانم مادرش! با چه بدبختی معصومه را بزرگ کرد. بیچاره پدرش!
معصومه جان! من اکنون دو فرزند دارم و از روستایمان خیلی وقت است که به بابل آمده ایم، دور و بر میدان کشوری می نشینیم.
همسرم نیز اهل روستای خودمان است. همین هفته قبل بود که در خانه پدر شوهرم، سرسفره شام حرفِ تو شد.( ای کاش نمیشد)
مسیر روستای ما از قمیکلای شما میگذرد.
من پدرت و برادرجانبازت را خوب میشناسم و برایشان خیلی احترام قائلم.
میخواهی بدانی سر سفره شام چه غیبت هایی پشت سرت می شد ؟
همسرم : بیچاره علینژاد!
پدرش : کدام علینژاد؟
همسرم : پدر همان معصومه را میگویم دیگر!
پدرش : باز چه شده؟
همسرم : هیچی! دخترش بعد از اینهمه آبروریزی که در کشورهای خارجی براه انداخته و عکسهای ناجور در اینترنت دارد! حالا دارد آدم جمع
میکند برای کَندن چادرهای مردم!
پدرش : کندن چادرهای مردم؟ یعنی چه؟
همسرم : همین دیگر! میگوید خانمهایی که میخواهند، آزاد باشند و حجابشان را کشف کنند.
پدرش : لااله الاالله
من : شوخی نکن ، درست بگو ببینم چه میگویی؟
شوهرم : چه بگویم؟ چندروز پیش حاج آقا علینژاد را دیدم بهش سلام کردم جواب داد ولی بی آنکه سرش را بلند کند رد شد و رفت.
مادر همسرم : زهرا خاله میگوید مادر معصومه خیلی کم از خانه بیرون می آید! خدا نصیب نکند!


من : بمیرم برای زرین خانم! بخدا برای ما فقط معلم خیاطی نبود، مادر بود.
همسرم : حالا تازه خوب است که این دختره ، فامیلش رو «قمی» جا انداخته ، نگفته «قمیکلایی». اگر میگفت : معصومه علینژاد قمکیلایی که دیگر واویلا بود برای پدر و مادرش!
من : معصومه قمی؟
همسرم : آره! هم «مسیح علینژاد قمی» معرفی میکنه خودش را هم «معصومه علینژاد قمی» تا همه گمان کنند که اهل شهر قمه مخصوصاً که اسمش هم معصومه اس.
حالم بد شد! اشکم طوری سرازیر شد که شوهرم جاخورد. میدانست که من شاگرد خیاطی مادرت بودم و یک جورایی به تو علاقه داشتم .
سفره شام را ترک کردم و باصدای بلند میگریستم .
هرچه همسرم گفت : چی شد؟...
زبانم قاصر از توضیح بود.
او گمان میکرد که یا به طرفداری از تو گریه ام گرفته و یا برای آسیبی که به آبروی حاجی علینژاد و زرین خانم نازنین زده ای گریه میکنم ولی خدامیداند که اشکهایم فقط برای این نبود.
در آن لحظات نمیتوانستم حالم را برای شوهرم بازگو کنم.
دلم برای معصومیت حضرت معصومه قم (س) میسوخت که نام شریفش اینگونه بازیچه دست تو شده است.
بخدا تمام آن صحنه های دلنشین آموزشهای خیاطی که نزد مادر مهربانت آموختم پیش چشمم مجسم شد.
همیشه دلم میخواست مادرم بتواند مثل مادر تو برایم لباسی بدوزد و تنم کنم ، همان لباسهای روستایی ساده و پر از صفا را میگویم معصومه! یادت هست؟
اکنون که گاهی دامنی ساده برای دخترک 5 ساله ام میدوزم و تنش میکنم جلویم چرخی میزند و میگوید : «مامان جون دستت درد نکنه» فوراً یاد مادرت می افتم و میگویم خدا رحمت کند اموات زرین خانم را .
معصومه جان!
میدانستی مرور و تمرین بر آنچه که از مادرت آموختم موجب شد تا چادر دوختن را نیز یاد بگیرم؟ هرچند که در کلاس درس او تنها لباسهای زیبا و ساده روستایی را می آموختیم.
میدانستی چادری که اکنون بر سر دارم را خودم میبُرم و میدوزم؟
معصومه من اینترنت بازی بلد نیستم ، ولی پسر برادرم به من نشان داد که داری چکار میکنی!
برای همین میگویم : خداوندا یا هدایتش کن یا عمرش رو ..... که بیش از این مایه عذاب پدر و مادرش نشود!
بخدا دلم هلاک است برای پدرت.
مادرشوهرم از قول زهرا خاله میگفت رفقای خبرنگار معصومه می آیند تا با پدرش صحبت کنند ، اما بنده خدا خودش را قایم میکند که باهاشون رو برو نشود.
و من میدانم که پدرت آدم ترسویی نیست که نتواند در دهانشان بزند اما شک ندارم از ترس آبرویش و نفرتی که از کارهای تو دارد با آنها مصاحبه نمی کند تا انگشت نمای قمیکلایی ها نشود، هرچند خیلی از قمیکلایی ها جریان تو را کاملا میدانند اما به احترام خانواده ات به روی آنها نمی آورند.
باور بکنی یا نکنی معصومه، من امروز به خاطر تو با همسرم به شهر مقدس قم آمده ام! (البته به شوهرم گفتم دلم هوای زیارت کرده)
حالا در صحن اصلی حرم کریمه ی اهل بیت نشسته ام و با اشک این نامه سرگشاده را برایت می نویسم تا از طریق اینترنت و پسر برادرم برای مردم ایران بخوانم.
دلم میخواهد فریاد بزنم و بگویم :
یا حضرت معصومه(س) قم ، معصومه قمیکلایی را ببخش !
یا حضرت معصومه (س) به پدر و مادرش و به برادر جانباز و دردمندش صبر بده.
دلم میخواهد به مردم ایران بگویم :
من از شما عذرمیخواهم که دختر روستای همسایه مان اینگونه تیشه به ریشه ی غیرتتان میزند، هرچند که ریشه شما محکمتر از اینهاست!
آری انسان حق انتخاب دارد اما بدانید و من شهادت میدهم که مادر معصومه علینژاد قمیکلایی انتخابش نجابت و حجاب فاطمه (ع)است .
من شهادت میدهم که مادر مسیح علینژاد هیچوقت به شاگردانش آموزش دوختن و پوشیدن لباس خارج از شرع اسلام را نداده است.
مردم، من به حضرت مسیح قسم میخورم، که پدر مسیح علینژاد یک پیرمرد کشاورز نجیب و زحمت کش بسیجی است که روزی برای دفاع از این آب و خاک و آیین محمدی و برای حفظ حجاب و ناموس و غیرت این ملت، جانش را کف دست گرفت و به جبهه رفت و هم اکنون نیز در روستای کوچکشان به دیانت شهره است.
تو را به خدا اعمال معصومه دخترش را از چشم پدر نبینید و مگر غیر از این است که در تاریخ 35 ساله انقلاب عزیزمان ، کسانی خیلی بزرگتر و مشهورتر از حاجی علینژاد بودند و هستند که فرزندانشان به راه کج رفتند!
کاش کسی باشد و در اینترنت ، تجمعی برای دلداری پدر و مادر زخم دیده ات برپا کند!
مردم باید بدانند که قمیکلایی ها اهل خرج کردن از غیرت ایران نیستند.
اهل چوب حراج زدن به ناموس شیعه نیستند.
معصومه! من به چادری که در مکتبخانه خیاطی مادرت آموختم و برسر میکنم افتخار میکنم.
خدایا! به عظمت و جلالت قَسَمت میدهم : یا معصومه علینژاد را ببر، یا او را به آغوش پدر و مادرش بازگردان!



یک خانم معلم ساکن بابل

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۱:۵۱
مهران موزون


سراسر مهر و محبت.

عاشق مردم ایران.

کمترین اثری از تکبر و خودخواهی در این قیافه دیده نمیشود.

علم چهره شناسی به ما میگوید که صاحب این چهره کسی است که کوچکترین باوری به اشرافیگری و کاخ نشینی ندارد.

ترکان اصلا و ابداً اهل حقیر کردن مردم کشورش نیست.

شاهد این ادعا را نه فقط از روی چهره، بلکه از سخنان وی میتوان به وضوح دید.

 باور ندارید؟ کلیک کنید  +

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۹
مهران موزون

یاشیخ!

برخی میدانند که نیت واقعی شما از قسمی که خورده اید چیست!

والله بالله تالله، سالهای 84 تا 92 تکرار نخواهد شد؟

شما نیز قسم ما را بشنوید :

والله بالله تالله، شورای نگهبان همچون سالهای 84 تا 92 ، در سالهای آتی نیز، پای رأی مردم خواهد ایستاد.

چه آیت الله جنتی(دامت برکاته) در قید حیات باشند و چه خدای ناکرده نباشند!

خاطرتان آسوده جناب شیخ!

تبلور شورای نگهبان تنها در وجود مبارک حضرت آیت الله جنتی(دامت برکاته) نیست بلکه یک میلیون نفر از بدنه مردمی کوچه و بازار هستند که با نظارت خویش، موی هر شیطنتی را از تُغار ماست هر فتنه گری ( پای صندوقهای رأی) بیرون میکشند و اجازه «تقلب» و یا «تهمت تقلب» را به هیچکس نمی دهند.

خدا بخواهد این مردم به برکت خون شهیدان و نفس مسیحایی ولایت و زیر سایه سار حضرت حجت عج، بازهم فرزندانی همچون احمدی نژاد را به عرصه ی انتخابات آتی عرضه خواهند کرد.

نگران نباشید جناب رئیس حمهور،

ایرانیان هزاران سال است که در کنار زایش فرزندان خائنی همچون سید ضیاء طباطبایی و یا محمدرضا پهلوی و قس..، فوج فوج فرزندان خدمتگزار و دلیر و باایمان به جهان عرضه کرده اند.

والله بالله تالله آن سیستمی که در سالهای 70 تا 84 شاهدش بودیم به تاریخ پیوست و آن رفتارها در قوه اجرایی کشور دیگر تکرار نخواهد شد(اگر هم پیش بیاید مقطعی است و ریشه دار نخواهد شد) زیرا مردم به برکت ولایت، بیدار شده اند و روز به روز بر بصیرت ملی ایرانیان افزوده می شود و دیگر دهان هیچکس بوی شیر نمیدهد.

یاشیخ!

عقل حکم میکند : انسان در مورد چیزی که به آن سطح دسترسی ندارد قسم نخورد.

84 تا 92 سالهایی بودند که مردم ایران، بیشترین مردمسالاری دینی را مشق کردند و البته 92 به بعد هم نیز!

مگر اینکه شما قائل به این باشید که برای سالهای بعد آنچنان مبسوط الیَد خواهید بود که یک تنه سرنوشت این مردم را به دست بگیرید و برایش نرخ تعیین کنید.

والله بالله تالله که شما تنها یک نفر از این ملت هستید و بس!

قل اَنَا بشر مثلکم...

برادرم، آقای روحانی!

بنظر من، سالهای 84 تا 92 را ، برای تشنگان فرهنگ اشرافی گری، میتوان سیاه ترین سالهایِ 35 سال اخیر نامید! بنظر شما چطور؟

اگر با این ادعا موافق نیستید بفرمایید تا اسناد، شواهد و تأییداتِ آنرا از خامنه ای.دات.آی.آر تقدیم حضورتان نماییم.

براستی چرا نباید آن سالهای درخشان تکرار شود؟

یک سوال : شما مدعی هستید که اهل یک تنه تصمیم گرفتن نیستید .

اگر چنین است لطفا پاسخ دهید که آیا چنین اَبَرقسمِ مسئولیت آوری را یک تنه تصمیم گرفتید بخورید؟ یا قبل از خوردنش با مشاوران سریع العلم تان شور کرده اید؟ (کسانی همچون حسام آشنا و یا محمود سریع القلم)

حُکماً از دو حال خارج نیست :

الف) این قسم را یک تنه در برابر دوربینها تصمیم گرفتید که بخورید و وعده دهید، که در این صورت باید گفت : چرا نقیض ادعایتان قسم میخورید و یک تنه برای پیشگیری از تکرار سالهای 84 تا 92 مدعی میشوید و قول و وعده میدهید؟ اصولا وقتی خود شما اهل خوردنِ یک تنه یِ چنین قسم و وعده ی محاسبه نشده ای هستید چرا رئیس قبلی خود (احمدی نژاد) را به یک تنه تصمیم گیری کردن متهم مینمایید؟

ب) پیش از خوردن این مایکروقسم، با بغل دستی هایتان شور کرده اید بنابراین آیا میتوان ادعا کرد که این قسم یک قسم گروهی، جناحی و برنامه ریزی شده است؟ که در این صورت باید گفت : این کدام جناح و طیف است که برای عدم تکرار سالهایی که بیشترین مُهر تأیید را از دست و لسان رهبری معظم انقلاب گرفته است، هم قسم شده و به شما مشورتهای اینچنینی میدهد؟

یادتان نرود شیخ!

هم استانی نازنین ات(امیرمحمود احمدی نژاد)، فقط یکی از سربازان دلاور حضرت آقاست که دمار از روزگار امیرِ فتنه درآورد و شما باید به هم استانی بودن با ایشان افتخار کنید و دعاگوی ایشان باشید.(حق هم همین است)

بنظر حقیر، آنچه برای شما صواب و طیره ی عقل است آنستکه در محضر جناب آقای دکتر احمدی نژاد به عنوان کسی که میتواند معلمی خوب برای شما باشد بنشینید و از کسی که قبلا فرادست شما بوده محترمانه بخواهید که برایتان کلاس درس مدیریت گذاشته و تجارب سالهای 84 تا 92 را در اختیارتان بگذارد تا انشالله از دست مبارک حضرت آقا(روحی له الفدا) نمره قبولی گرفته و شما نیز به این دستور معظم له که «کتاب خدمات دولت را شیرازه بندی کنید» در سال آخر ریاست جمهوری تان مفتخر شوید.

والله بالله تالله این عین عاقبت بخیری است برای شما!

بلاشک سعه ی صدر دکتر محمود احمدی نژاد آنقدر هست که قابلیت هایش را بیریا در اختیار شما بگذارد.

کافیست تا از ایشان بخواهید!

احتمالاً از نگاه جنابعالی، کمک گرفتن از احمدی نژاد جگر شیر میخواهد چرا که از نظر آقای هاشمی اینکار یک اشتباه است اما شک نکنید که نظر آقای هاشمی درقیاس با «فرمایشات امام خامنه ای مدظله» آنقدرها صائب و مفید فایده نیست که یاری گرفتن از دکتر احمدی نژاد برای شما و کشور نافع است.

البته شما میتوانید انذارها و تذکرات اخلاقی این برادر حقیر وبلاگنویستان را نادیده انگاشته و یا بی اهمیت تلقی کنید لکن در روزی که «یوم تبلی السرائر» نامیده شده اینجانب شهادت خواهم داد که آنچه شرط عقل و تکلیف بود را به شما گفتم. آنجا پاسخ شما به محضر خداوند که «تقصیر حسام آشنا بود...یا توصیه ی آقای هاشمی بود و قس علیهذا..» هیچ کمکی به شما نخواهد کرد.

کلکم راع و کلکم مسئول آقای روحانی!

مجدداً تأکید میکنم :

والله بالله تالله! شورای نگهبان در سالهای آتی نیز همان دقت و استحکامی را خواهد داشت که در سالهای 84 تا 92 داشت، چه در نظارت بر صندوق های رأی و چه در تایید و رد صلاحیت حضرات!

برایتان عاقبت بخیری از درگاه خدا خواهانم آقای رئیس جمهور!

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۶:۴۸
مهران موزون
چهارسال قبل، مطلبی در وبلاگ کیاسی به از سیاسی+ نگاشتم با عنوان «میخواهند مادر را از ما بگیرند» در آنجا گفتم که :
(( این یک حقیقت است که، جلوه های زندگی مدرنیته ی غربی، قبل از اینکه پایشان به جوامع سنتی مانند ایران برسد، هیاهو و اخبارشان در رسانه های ما دیده و شنیده می شود، نخست می شنویم که چیزی بنام تلویزیون ساخته شده و وجود دارد و پس از چند سال به عینه شاهد حضورش در خانه هایمان هستیم، اول می بینیم و می شنویم که دستگاهی بنام موبایل ساخته شده و سپس ورود آن را به جامعه ی بومی خویش تجربه می کنیم.
لذا بعید نیست تا دستگاه "گریه شناس کودکان" نیز از پیِ خبرِ فوق الذکر، وارد جامعه احساسی و مادردوست ایرانیان شده و عنصر کلیدیِ " مادر" یک گام دیگر از زندگی ما حذف شود.))

امروز دهم تیرماه 1393 پس از چهار سال، این اتفاق افتاده است و این پیش بینی تلخ، توسط یکی از خبرگزاری های ارزشی کشور محقق شده است.
در تسنیم نیوز،
ابتدا بخوانید خبر را + 
از آنجا که شناختی نسبی از همکاران مستقر در تسنیم نیوز  دارم مطمئن هستم که تعمدی در ارائه این مطلب مخرب نداشته و صرفاً منظور نظر ایشان معرفی تکنولوژی های روز جهان و ایران است.
اما این انتظار زیادی نیست تا این برادران محترم و زحمت کش توجه لازم را در تنظیم و تهیه و نشر اخبار خویش طوری به خرج دهند که از ترویج و حمایت رسوخ هرچه بیشتر سبک زندگی غربی در ایران عزیزمان احتراز و دوری کنند.
اما بعد..
به بهانه درج خبر فوق در خبرگزاری تسنیم نیوز، باردیگر مطلب چهار سال قبل خویش را با اندکی بازتنظیم تقدیم خوانندگان محترم شنود میکنم.

میخواهند مادر را از ما بگیرند
چندی پیش(همان سال 89 را میگویم) خبری در سایت های اینترنتی  پخش شد ، که نگارنده را برآن داشت تا زخم فرهنگی کهنه و مزمنی را به قلم بِکِشد.

خبر این بود: در غرب دستگاهی اختراع شده که دلیل "گریه بچه" را تشخیص می دهد.

این یعنی اینکه از این پس مادران جوان، بی نیاز از ارتباطِ حسیِ مستقیم و درک مشکلاتِ کودک، فقره گریه ی نوزاد خود را همانند دیگر نمادهای صنعتی، به دستگاهی بی احساس و بیجان بسپارند و خود را از شناخت روح و روان فرزند بی نیاز ببینند.
اِلوین تافلر، در "موج سومِ" خود، یکی از پدیده های شومِ این موج را نابودی خانواده هسته ای ( وجود پدر و مادر توامان) و عُرف شدنِ خانواده ی تک والدینی می داند. چیزی که بیش از دو دهه است در جوامع غربی، شیوع آن بخوبی مشهود است.
غالباً جلوه های زندگی مدرنیته ی غربی، قبل از اینکه پایشان به جوامع سنتی مانند ایران برسد، هیاهو و اخبارشان در رسانه های ما دیده و شنیده می شود، نخست می شنویم که چیزی بنام تلویزیون ساخته شده و وجود دارد و پس از چند سال به عینه شاهد حضورش در خانه هایمان هستیم، اول می بینیم و می شنویم که دستگاهی بنام موبایل ساخته شده و سپس ورود آن را به جامعه ی بومی خویش تجربه می کنیم.
لذا بعید نیست تا دستگاه "گریه شناس کودکان" نیز از پیِ خبرِ فوق الذکر، وارد جامعه احساسی و مادردوست ایرانیان شود تا عنصر کلیدیِ " مادر" یک گام دیگر از زندگی ما حذف شود.
امروزه به وفور شنیده ایم که در جوامع به اصطلاح پیشرفته غربی، مادرانی هستند که کودکان و فرزندان خود را به راحتی سَر به نیست می کنند، آن‏هم نه در مرحله جنینی، بلکه پس از سالها مادری وبزرگ کردن آنها، دست به جنایت زده و تحت تاثیر کمترین فشارروحی، جگر گوشه های خود را به روش های مختلف به کام مرگ فرو می کَشَند.
آیا نمی توان ادعا کرد که چنین مادرانی، اصولا پیش زمینه عواطف مادرانه ی لازم را نداشته یا کم داشته اند که دست به چنین جنایاتی می زنند؟
در سرزمین ما ایران، هنوز هم هستند مادربزرگ هایی که روزگارِ قبل از شیرخشک و پستانک را درک کرده و فرزندان خود را تمام و کمال و مستقیما به سینه می چسبانده اند و سخت افزاری بنام پستانک، در چارچوب مادری آنها محلی از اعراب نداشته است.
چندی قبل از پیرزنی سوال کردم که: مادرجان، این قبول که شما چیزی بنام پستانک برای فرزندان خویش استفاده نمی کردید، اما آیا به نوزادان خود "آب" هم نمی دادید؟
گفت: چرا ننه! آب می دادیم، اونم با یه وسیله ی فلزی کوچولو که یه نوکی داشت مثل منقار پرنده، باهاش از گوشه دهن بچه بهش آب می دادیم.
و این یک حقیقتِ تلخ است که مدرنیته با بیرحمی تمام، بسیاری از داشته های نیک و دلنشین ما را، آرام آرام از ما گرفته است، آیا نیکوتر و دلنشین تر از " مادر " هم برای ما وجوددارد؟
مادر،
کسی است که راه رفتن، سخن گفتن، خوردن و آشامیدن را به ما می آموزد. مادر کسی است که اولین بار خندیدن را به ما می آموزد، مادر اولین کسی است که ارتباط ما را با دنیا برقرار می سازد و عاطفه را در دلمان برای نخستین مرتبه می کارد، نگاهی به فیلم "هوش مصنوعی" اسپیلبرگ ، تشنگی بشر موج سومی تافلر را برای عنصر گم شده مادر در غرب، به خوبی نشان می دهد.
حال نگاهی مجدد به خروجی خبر " اختراع دستگاه تشخیصِ دلیلِ گریه نوزاد" در رسانه های ایرانی بیاندازیم.
اصولا وجود چنین دستگاهی در جامعه یِ "هنوز سنتیِ" ایران، بشدت بیمورد بوده و دخترانِ این سرزمین که قرار است مادران فردایمان باشند، هیچ نیازی به چنین دستگاهی ندارند چرا که، هنوز هم بسیارند مادران ایرانی که به طرفه العینی خواسته های نوزادان خویش را نه تنها از روی گریه، بلکه از روی تنفس و یا نگاهشان می فهمند ، هر چند وجود این قابلیت در ایران امروز عمومیت ندارد و متاسفانه ریزش هایی در توانایی های این چنینی مادرانِ ایرانی دیده می شود، لکن اختراعِ چنین دستگاهی به درد همان جامعه ی تک والدینی غرب می خورد و بس.
این قلم، به وفور شاهدِ پدران ایرانی بوده و هست که به موازاتِ همسر خویش، توانایی تشخیص این را دارند که، گریه نوزادشان ریشه در بی خوابی دارد یا گرسنگی و تشنگی و یا درد!
ذکر این استثناء نیز لازم است که مادران ناشنوا یا کم شنوا به چنین دستگاهی نیاز مبرم دارند زیرا از نعمت شنیدن صدای گریه بچه محرومند.
به هر روی بجاست تا ارباب رسانه های مختلف در کشور ما ایران، مراقب ماموریت های ذاتی خویش بوده و صرفِ اطلاع رسانی، پیشتازِ وارداتِ هر ساخته و اختراعی به کشور عزیزمان ایران نباشند و در عوض به ماموریت های ملی و درستِ خود، که همانا حفظ، احیا و ارتقاء داشته های نیکوی فرهنگی خودمان است بپردازند.
مثلا اینکه مادران امروز بهتر است (حتی المقدور) واسطه ی پستانک را از میان خویش و نوزاد حذف کنند.

اینکه مادران امروز بهتر است (حتی المقدور) مربی های جوان، کم تجربه و عموما مجردِ مهدکودک ها را از بین خود و فرزندانشان حذف کنند. اینکه مادران امروز بهتر است هر چه بیشتر ارتباطات لمسی، کلامی و عاطفی مستقیم با کودکانشان داشته باشند.
اینکه برای مادران امروز، خیلی خیلی بهتر است که کودک خود را از مرحله نوزادی تا نوجوانی مستقیماً ( با غذاهای مادرانه و خانگی) تغذیه کنند و از غذاهای کم ارزش و فستفود جگرگوشه هایشان را پرهیز دهند.
اینکه مادران امروز لازم دارند تا کمتر، فرزندان و کودکان خود را به دست تلویزیون بسپارند و به‏ جای عمو پورنگها، خودشان با کودک ارتباط گرفته و شعر و قصه های دلنشین قدیمی بر زبان برانند.
حقیقت آنست که همه دست به دست هم داده اند تا عنصر فوق کلیدی "مادر" را از جامعه یی مانند ایران بگیرند.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۶
مهران موزون