همگان بیاد دارند که ربناخوانِ بی بی سی نشین، در بحبوحه کودتای خیابانی 88 چگونه به رئیس رسانه ملی نامه نوشت و از عدم رضایت در پخش صدایش از آنتن ملی جیغ بنفش کشید.
اینکه شجریان در مورد مالکیت اثری وامصیبتا سر داد که اصولا به وی تعلق نداشت و کپی رایت آن اثر به استادمحمدرضا لطفی تعلق داشت، دوسال پس از آن آشوبهای فتنه گرانه ، از سوی مرحوم لطفی رمزگشایی شد :
مرحوم لطفی : «دو سال پیش آقای شجریان به آقای ضرغامی نوشتند که این اثر ایشان دیگر از تلویزیون پخش نشود. متاسفانه هرگز اعلام نکردند که این اثر متعلق به اینجانب است. ضمن آنکه این اثر اصلاً متعلق به ایشان نیست و حقوق کل «چاووش ۶» را به موسسه شیدا فروختهاند.»
بدیهی است وقتی کسی چون محمدرضا شجریان با علم و اطلاع از حقیقت ماجرا ، دست به آن عوام فریبی رسانه ای زده و افکار عمومی خلق را به سمت مالکیت صدایش (صدایی که قبلا آن را فروخته و هیچ حق قانونی نسبت به آن ندارد) منحرف کرد، به گاه لو رفتن ماجرا نیز هرگز خود را در محضر ملت شرمسار ندانست و حتی حاضر به عذرخواهی رسمی از استاد لطفی نشد.
آری،
این ادب و وقار کسی است که مرتباً به دنبال اشعار مزین به ادب و وقارِ حافظ و سعدی و مولوی است.
او به راستی نمونه بارز گندم نمای جو فروش در عرصه هنر ایران است.
شجریان با وقاحت تمام حتی از جنازه مرحوم لطفی هم نگذشت و پس از مرگ او از فرصتهای مناسب برای ایستادن در کنار نام وی بهره لازم را گرفت.
راجع به مرده خواری کسانی همچون محمدرضا شجریان بیشتر بخوانید : +